دلبر دکتر🌚⚡

𝕬𝕸𝕴𝕽 𝕬𝕸𝕴𝕽 𝕬𝕸𝕴𝕽 · 1403/01/16 16:51 · خواندن 2 دقیقه

#دلبردکتر🌸💕
#پارت_4

+ متاسفانه از صب حدود ۳۰ نفرو ملاقت کردم ولی هیچ کدومو انتخاب نکردم ، فک کنم دیگه قسمت شد شمارو استخدام کنم به عنوان منشیم

دستامو داخل هم گره زدم و مغرورانه گفتم :

_ البته که همینطوره 

+ دنبال من بیا 

از جاش بلند شد که ناخوداگاه نگاهم روی شلوارش سرخورد ، به به از وجنات دکتر معلوم بود که ایشونم پرومکس هستن مث بنده

شلوارش به قدری باد کرده بود که حس میکردم الاناس که جر میخوره ، لبخند ریزی زدمو پشت سرش به راه افتادم

وارد سالن شدیم و کنار میز بزرگی که یه صندلی هم داشت ایستاد و برگشت به سمتم

محو جذابیتش شده بودم و داشتم اجزای صورتشو برانداز میکردم ، داشت یه چیزایی رو برام توضیح میداد ولی انگار کر شده بودم

خدایا چطور یه ادم میتونه انقدر زیبا و گوگول مگولی باشه؟؟ پروردگارا چی میشد این شوهر من میبود؟ ناموسا دیگ هیچی ازت نمیخواستم

تو حالو هوای خودم بودم که دیدم دستشو جلوی صورتم تکون میده و میگه :

+ کجایی خانوم؟؟ یه ساعته دارم صدات میکنم

_ ها؟ چیشده

+ متوجه شدی دیگ چی گفتم

بی خبر از همه چیز سرمو به نشونه تایید تکون دادم و پشت میز نشستم ، چند تا برگه روی میز بود که از روی کنجکاوی برداشتمشون و شروع به خوندن کردم

یه سری اسمو فامیلی به همراه تاریخ و ساعت بودن که چیزی ازشون سردر نمیاوردم ، تصمیم گرفتم کامپیوترو روشن کنمو کمی بازی کنم

کامپیوتر رو روشن کردم و داشتم دنبال بازی میگشتم که چشمم خورد به انگری بردز ، ایولا خوشم اومد

دست به موس شدم و روی بازی کیلیک کردم ، دوتا مرحله رو به اسونی رفتم و روی مرحله سوم هی میباختم

بازی رو مخم رفته بود و هرجور که شده باید تمومش میکردم ، مشغول پرتاب کردن پرنده ها بودم که صدایی از پشت سرم گفت :

+ چیکار میکنی خانوم محترم؟؟

ترسیده دستمو روی سینم گزاشتمو هینی کشیدم ، به پشت سرم نگاهی کردم که با دیدن اخمای دکتر آب دهنمو قورت دادمو گفتم :

_ عه دکتر شمایین؟ هیچی داشتم بازی میکردم

اخماشو بیشتر توهم کشید که دلم براش ضعف رفت ، آخ ننت فدات شه الهی ، چی ساخته بابات

+ من به شما گفتم چیکارکنی؟

گنگ نگاهش کردم و گفتم :

_ چیکارکنم؟؟

+ مگه من نگفتم از داخل کشو یه فرم استخدام بردار و پرش کن؟؟ به همین زودی یادت رفت؟؟

_ آها آره چشم الان پرمیکنم

+ تا پنج دقیقه دیگ روی میزم باشه

زیر لب ایشی گفتم که فک کنم شنید 

+ چیزی گفتی؟؟

هول شدمو گفتم :

_ آره میگم که این شیشه ها چقدر کثیفه 

+ به آقا رسول میگم تمیزشون کنه

‌_ باشه

به سمت اتاقش رفت که نفس عمیقی کشیدمو خودمو روی صندلی پهن کردم ، کشورو باز کردمو فرم استخدام رو ازش بیرون کشیدمو با خودکار آبی که روی میز بود مشۼول پر کردنش شدم

بعد از حدود ۵.۶ دقیقه کارم تموم شد که لبخند پیروز مندانه ای زدم ، از جام بلند شدمو به سمت اتاق دکتر حرکت کردم و در زدم

2639 کاراکتر

برای پارت بعدی4 کامنت 5لایک🌚⚡