Don't Lie part.1

سلامممم من با یه رمان اومدم
اونم یه رمان گی🤗
راستش اولین رمان اسماتمه مخصوصاً اولین رمان گی پس سرش زیادی ذوق داشتم امیدوارم خوشتون بیاد.
لطفاً برین ادامه با تشکر
ژانر: عاشقانه-اکشن(یکم)-درام
شخصیت ها
بک وو شیک:
قد:176
سن: 26
استایل: کلاسیک
شغل: کتابدار
لی جی سون:
قد: 194
سن: 24
استایل: اسپرت
شغل: یکی از کارمند های کافیشاپ
کانگ یونجی:
قد: 167
سن: 22
استایل: دخترونه{دامن و نمیدونم کفش پاشنه بلند و اینا میپوشه دیگه با خودتون}
شغل: پاره وقت توی رستوران کار میکنه دانشجوعه
{هر پارت اگه کارکتر جدیدی اومد که تو داستان میمونه اول پارت معرفیش میکنم که قدش چنده یا سنش یا اینجور چیزا}
{بک وو شیک}
صدای ویبره گوشی برای هفدهمین بار به صدا در اومد...
از تخت بلند شدم و صدای آلارم رو قطع کردم، رفتم حموم و بعد از اون مسواک زدم.
رفتم سمت کمدم و یه پیراهن سفید، یه دست کت شلوار قهوه ای تیره، کروات سیاه و یه جفت کفش درآوردم. وسایلم و تو کیفم کردم و لباس پوشیدم، از خونه بیرون رفتم و راهی شدم سمت مترو تا برم کتابخونه.
مترو مثل همیشه شلوغ بود، بهش عادت داشتم ولی.. فقط خواهش میکنم اون ...
_وو شیک-هیوووونگگگگ
نه دوباره نه!
محلش نذاشتم و راه خودمو رفتم. اما لعنتی طبق روال همیشگی دنبالم اومد تا رو مخم راه بره!
جی سون: هی! چرا محلم نمیزاری؟
وو شیک: من محل مزاحما رو نمیزارم.
جی سون: بیخیال ما دیگه دوستیم بابا.
وو شیک: ما دوست نیستیم تو فقط داری برام مزاحمت ایجاد میکنی!!
جی سون: چیکار کنم تا ازم خوشت بیاد؟
وو شیک: اگه میخوای ازت خوشم بیاد انقد رومخم راه نرو و انقد مزاحمم نشو زرافه!!!
جی سون: ای بابا اینطوری که نمیشه.{جی سون از حرکت وایمیسته}
ذهن وو شیک: صداش دیگه تو گوشم نبود پس فکر کردم شاید بیخیال شده...
جی سون: آع صبر کن!
اما دویید جلوم و راهم و سد کرد.
گفتم: فقط بگو ازم چی میخوای!؟
جی سون: بیخیال تنها خواسته ام اینه دوستت باشم خواسته زیادیه؟
وو شیک: آره خواسته زیادیه اگه میخواستی دوستم باشی حداقل از سال اخر دبیرستان تا الان عذابم نمیدادی!
جی سون: عذاب؟ اگه فقط بهم میگفتی..
وو شیک: چی رو بهت بگم!؟ اینکه ازت متنفرم؟؟ چشم حتماً میگم ازت متنفرم دیگه جلو چشمم سبز نشو.
ازش رد شدم و رفتم سمت قطار.
درد خفیفی از پشیمونی رو که گوشه سینه ام بود رو نادیده گرفتم.
چرا پشیمون بودم جای اینکه احساس راحتی کنم؟
مهم نیست...
{لی جی سون}
وو شیک: چی رو بهت بگم!؟ اینکه ازت متنفرم؟ چشم حتماً میگم ازت متنفرم دیگه جلوی چشمم سبز نشو!
بعدش ازم رد شد و رفت.
چرا ازم بدش میاد؟ چه اشتباهی کردم؟ آره درسته اذیتش کردم..
اما اگه بهم میگفت اینطوری اذیت میشه جلوش سبز نمیشدم....
ولی اگه... میدونست چه حسی بهش دارم... فرق میکرد؟ من فقط میخوام نزدیکش باشم، همین!
فعلاً میرم سرکارِ خودم و بعدش همه چیزو یه طوری درست میکنم.
چون بدهکارم باید جون بکنم...
رفتم کافیشاپ و یونیفرممو پوشیدم و دوباره اون دختره سمج، یونجی پیداش شد.
حالا حس وو شیک هیونگ نسبت به خودمو درک میکنم که منظورش از مزاحم چی بود.
یونجی: اوپااااا! سلام.
جی سون: زهر مار اوپا، امروز حوصله کَنه بازیاتو ندارم پس سفارشتو بده و سریع برو.
یونجی: بیخیال قبلا که بهت گفته بودم دوست دارم چرا اینطوری میکنی؟
جی سون: منم رک و راست بهت گفته بودم که گی ام و نمیخوام باهات قرار بزارم.
یونجی: گفته بودم اگه یکم باهم وقت بگذرونیم ازم خوشت میاد!
جی سون: گرایش هرگز تغییر نمیکنه چرا منه گی باید با یه دختر قرار بزارم؟
یونجی: باشه باشه قبول دیگه بیخیال میشم. لااقل دوستیم دیگه؟ راستی چطور پیش رفت؟ دوباره ردت کرد؟
جی سون: من حتی بهش نگفتم چه حسی دارم که ردم کنه.
یونجی: درسته اما تو گفتی فکر میکنی اون ازت متنفره مگه نه؟
سکوت کردم... هیچوقت کاملاً صددرصدی این حس بهم دست نداده بود که ازم متنفره... البته تا الان که خودش به حسش نسبت بهم اعتراف کرد.
تصمیم گرفتم روراست باشم با لبخند محوی جواب دادم: همین امروز ازش مطمئن شدم که هیچ احساس عاشقانه ای بهم نداره..
یونجی: آه... متاسفم که اینطوری شد، ولی ناامید نشو من فکر میکنم اون واقعاً ازت متنفر نیست.
جی سون: از کجا میدونی تو که پیشگویی چیزی نیستی.
یونجی: به اونا میگن ذهن خوان عقل کل!
جی سون: حالا هرچی که هست، من سرم امروز خیلی شلوغه چون همونطور که میبینی کافه هم خیلی شلوغه پس سفارش بگیر و برو.
یونجی: باشه بابا، یه لاته خواهشاً.
جی سون: چند دقیقه دیگه اماده میشه.
یونجی: راستی جی سون-اوپا، من امروز خیلی کار ندارم اگه وقتت خالی شد بیا همو ببینیم.
جی سون: و اونوقت کجا؟
یونجی: بهت زنگ میزنم.
جی سون: قول نمیدم بیام چون دلم میخواد بخاطر امروز برم تو تختو عر بزنم ولی اگه حوصلش رسید میام. بیا اینم لاته ات
یونجی: ای بدبخت! خدافظ!
جی سون: بدبخت جد و آبادت، خدافظ!
مثل همیشه مشاوره های چرت و پرت بهم داد!
البته ترجیح میدم دوستم دختر باشه تا پسر خوشم نمیاد زود و الکی به همجنسم دل ببندم. ولی وو شیک-هیونگ خیلی فرق میکنه... زمین تا آسمون با بقیه پسرا تفاوت داره. ناز بودنش و جذابیتش نسبت به بقیه پسرا خیلی خاصه.
اخلاقش تند ولی دوست داشتنیه، همیشه...
_یه اسپرسو لطفاً!
گفتم: چشم الان اماده می-
اینم از این
راستش یه کوچولو طول میکشه تا اسمات شه چون داستانش یکمی کش داره
ولی رمان گی تو وب زیاد نداشتیم و از طرفی میخواستم امتحانش کنم راستش قرار بود وانشات (تکپارتی) باشه ولی گفتم مزخرف میشه اگه داستانو کوتاه کنم
پس رمانش کردم.
شرطی نداریم ولی حمایت کنین😙