ღ عشق ممنوع 𝒑𝒂𝒓𝒕¹ ღ

☆꧁Ⓖ𝑜ℓ𝒾꧂☆ ☆꧁Ⓖ𝑜ℓ𝒾꧂☆ ☆꧁Ⓖ𝑜ℓ𝒾꧂☆ · 19 ساعت پیش · خواندن 3 دقیقه

سلاممممم به عسیسای خودمم حالتون چطوره بلاخره بعد کلی پاره شدم توسط شما  که رمانو بزارم الانم پارن گذاریش میکنم  .... بجای این که تو پست نظر سنجی نظراتتونو بیگید تو گفتمانم گفتید ولی عیب نداره حالا ادامه ....

 

کاور و برچسپ در  حال ساخت .....

 

 

چشم های پنهان👀

 

 

 

صوفیا: مثل هر روز دیگه با عینک های دودیش وارد شرکت شد حالا هر کی ندونه من یکی خوب میدونم که چه کثافتیه و چه نقابی زده به صورتش همون کثافتی که خانواده مو تو اون شب لعنتی نحس به قتل رسوند اول به ددی جونم داروی سمی به خوردش داد بعدش اون طوری دلش خنک نشد آتیشش زد ولی با مامی جونم با یاد آوری گذشته اشک تو چشمام جمع شد از سن 12 سالگی که در تعقیب این لعنتیم الانم وقت انتقامه اشکامو پاک کردم الان وقت اشک ریختن نبود الان وقت انتقام گرفتن  بود اشکامو پاک کردم کروات مشکیم که کج شده بود را درست کردم دستی به موهای طلایی کوتاه شدم کشیدم دو روزی میشد که کوتاشون کرده بودم ددی جونم همیشه میگفت موهامو دوست داره دوست نداره که کوتا شون کنم ولی مجبور بودم به طرف شرکت راه افتادم نگهبان بداخلاق اومد سمتم مدارک دانشگاه و شناس نامه مو نشونش دادم سر تکون داد رفتم داخل اینحا یه شرکت دوخت و طراحی لباس های زنونه و مردونه بود که هر طراحیش تا یه هفته زبون به زبون مردم 《 لس‌آنجلس 》 میگذشت ولی خبر نداشتن که رئیس شرکتش که همه از حساب میبرن هر شب تو کاباره های 《 لس‌آنجلس 》 با یه زن شب شو صبح میکرد رفتم سمت منشی ......

 

صوفیا: سلام خانوم 

منشی: سلام بفرمایید 

صوفیا: از شرکتتون بهم زنگ زدن اومدم که با رئیس شرکتتون حرف بزنم 

منشی: چه کاری براتون پیشنهاد شده 

صوفیا: با صدای پسرونه ایی که 3 ساله تمرین کردم گفتم بادیگارد شخصی ایشون 

 

منشیه با تمسخر سرتا پامو نگا کرد گفت 

 

منشی: میخوای بادیگارد بشی و ازش مراقبت کنی تو خودت به یه مراقبت ویژه نیاز داری 

 

بعد حرفش قهقهه مسخره زد که اخم کردم با تشر گفتم 

 

صوفیا: فعلا که رئیس تون میخواد باهام مصاحبه کنه توعم بهتره بهش خبر بدی اگر کاری نداشتم دلم برات سوخت شاید از توعم مواظب کردم 

 

بعد یه پوزخندی زدم 

 

که با حرص با تلفون دم دستش صحبت کرد با اخم گفت 

 

منشی: رئیس منتظرته 

رفتم دم در اتاق نفس عمیقی کشیدم در زدم که با صدای بم جدی گفت 《 بیا تو 》 

رفتم داخل تا چشمم بهش خورد نفرت تمام وجودمو پُر کرد میخواستم گردنشو بشکنم ولی نه الان وقتش نبود سری چشمای آبیمو خون سرد کردم رفتم سمت مبل های سیاه سفیدی که تو اتاق بود نشستم 

 

 

کاتتتتتتت🎬

 

 

خب خب تماممممم

اینم از پارت اول میدونم گیچ شدید که تو نظر سنجی نوشته بود 

ایرانی

 

ترکی

 

میراکلس 

 

خب من یه توضیحاتی در مورد رمان پست میکنم تو اون پست میگم که چرا رمان یهو آمریکایی شد 

 

این رمان تقریبا 60 یا بیشتر پارت داره از اون جایی که من بدم میاد پارت های رمانام از 30 یا 35 بالا بره پارتارو خیلی طولانی میدم 😃

 

شرط برای پارت بعدی 

 

5 لایک 

8 کامنت 

تا بعد بای بای