*عمارت خون* پارت 1

Anita Anita Anita · 1404/3/31 14:43 · خواندن 2 دقیقه

داستان جذابی داره و راجب دوران اشغال ایران توسط روس ها و انگلیس ها هست و عاشقانه پارت های منحرفی زیادی هم داره پس دنبال کنید😁

... عمارت خون... 

 

کتابخونه ی بزرگیه. 

نمیدونم از کجا باید شروع کنم؟ کتابای اون بخش خیلی قشنگ ترن. شاید بتونم چند تا از کتابا روهم بخونم تو این دو ماه!  کتاب اولو کشیدم بیرون، گردوقبار بلند شد. مگه چند وقته اینجا رو تمیز نکردن؟ خدا رحمت کنه عموم رو. وقتی بچه بودم اینجارو ساخت.خیلی کوچیک بودم. ولی یه تصویر محو، یه تصویر گنگ، از خودم که روی پای عمو نشسته بودم و داشتم کتابارو ورق میزدم و اونم برام شعر میخوند،هنوز حاله ی نوری ازش توی مغزم روشنه. انگار هنوز نتونستم باور کنم اون مرد خندون، اون مرد سالم و سلامت و محافظ خانواده، دیگه نیست..

اون مرده و من رو تنها گذاشته.

15 سال پیش وقتی 4 ساله بودم، پدرم رو از دست دادم. بعد از 1 سال وقتی مامانم دید نمیتونه از پس من بربیاد و هزینه های زندگیمون رو در بیاره، من رو تنها گذاشت و رفت..

من تنها یادگاری عموم بودم. اون منو بزرگ کرد. تا وقتی سال پیش توی جنگ تن به تن با انگلیس ها و روس ها که ایران رو اشغال کردن کشته شد.

قبل از مردنش بهم گفت 3 تا اسلحه ای که توی بچگیمون بخاطر گم کردنشون رفت زندان، از قصد گم کرده و توی عمارت پنهانشون کرده. گفت پیداشون کنم و اونی که وطنش رو فروخت و یک ایرانی توی ارتش انگلیس ها رو پیدا کنم و کاری رو بکنم که اون با فرزندان ایران کرد.. تیمسار ملک. اون لحظه ی آخر، فقط گفت تیمسار ملک.

الان که 19 سالم شده، دارم دنبال اون 3 تا میگردم. ترانه سالها پیش قبل از مرگش توی اون تصادف، یکیشون رو پیدا کرده بود. ولی اون یکی روهم به دوست پسرش داده بود و هیچ اطلاعاتی از اون مرد ندارم. فقط میدونم اسمش شیرزاده و مرد خوبیه. 23 سالشه ولی پول خوبی درمیاره و خودش زندگیش رو میچرخونه.

فقط یه خودنویس ست ازش دستمه که مال ترانه بود...

 

شرط پارت بعد 4 تا لایک 4 تا کامنت 

نظرتون راجب رمان رو بگید ببینم دوس دارید ادامش بدم یا نه.