سلام بریم واسه پارت 5

لایک یادتون نره کامنت های شما باعث اعتماد بنفس من میشه 🫠🙃 میدونم گفتم ب ولی نمیشه کاریش کرد🤣🤣
الکس با دستانش به سینه های من دست میزد نمیتوانستم کاری کنم چون دست و پا هایم را بسته بود
بهش گفتم تمومش کن گفت ما زن شوهر هستیم تو همسر منی من خندیدیم و گفتم توی هیچ قرار دادی این قانون مسخره تو ننوشته
یهو قرداد ازدواج مارو نشان داد شکه شدم بد شروع به مالیدن سینه هام داشت حالم بهم میخوره دستانش را
به کصم نزدیک کرد کیرش را در کصم فرو برد درد را در تمام بدم احساس می کردم دیگر توان مقاومت و چیزی گفتن را نداشتم
شروع کردم به ناله کردن آه آه........ تموم شد تناب های دور دست پایم را باز کرد از شدت ترس متل بچه کوچولو ها زیر تخت قايم شدم
اومد منو از زیر تخت کشید بیرون بغلم کرد منم بغلش کردم گفتم ازیتم نکن باشه اونم خندید لب هایم را بوسید
پارت بعد جنگ جالی ترش میکنم