
رمان عاشقتم پارت 1

برو ادامه که با ی رمان جدید اومدم😅❤️
– ونوسا؟
نگاهش رو از صفحه ی گوشیش که توی بازی انگری بردز بود گرفت
+ جونم عزیزم؟
– بنظرت ما می تونیم با هم ازدواج کنیم ؟
+ صد دفعه بهت گفتم از این حرفا نزن
معلومه که می تونیم دختر ، اگه هم نذارن و مانعمون بشن با هم دیگه فرار می کنیم خارج از کشور و اونجا باهم ازدواج می کنیم و بچه دار میشیم .
– ولی تو که اون نداری ...
موبایلش رو روی میز شیشه ای جلوش گذاشت و شیطون نگام کرد
+ چی؟
– اَهههه ؛ اذیت نکن دیگه ، تو که پسر نیستی ... از اونا نداری...
قیافشو شبیه گوسفندایی که از گله بیرونن کرد و مثلا گیج و کلافه لب زد
+ تو خودت داری کرم میریزی عزیزم ، عین آدم بگو چی ندارم عشقم .
عصبی شدم و جیغ جیغو و به صورت هجی گفتم
– ک ی ر
به زور خنده اش رو قورت داد و ژست فیلسوفا رو گرفت
+ آهاننن ، ک یعنی کتاب ی هم همون ی ر هم میشه روز.
جمعاً میشه کتاب ی روز ، این که مشکلی نداره عشقم ، فردا میرم کتابش رو می گیرم ، مشکل بچه دار شدنمونم حله عسل خانوم .
کلافه از این همه اذیت کردناش خواستم از روی مبل پاشم که عمدا دستم رو محکم کشید که افتادم روی پاهاش و دستش رو دور کمرم حلقه کرد و روی شکمم به هم قفل کرد ، نفسای داغش که به پوست گردنم خورد قلقلکم اومد و مورمورم شد .
دستش رو دراز کرد و کش موهام رو باز کرد که موهای لخت و بلندم دورم ریخته شدن .
سرش رو برد توی موهام و طوری که انگار بهترین بوی دنیاعه عمیق بو کشید .
روی پاهاش یکم بالاتر کشیدتم ، من خیلی قد کوتاه نبودم ولی جلوی ونوسا که قدش 192 بود من با قد 158 خیلی کوچول موچولو به نظر میومدم ...
سرش رو گذاشت روی شونم و از گوشه ی چشم بهم نگاه کرد که منم همین کار رو کردم ، گونه ام رو توی ی حرکت ناگهانی بوسید و محکم تر بغلم کرد .
دوست داشتم این لحظه سال ها طول بکشه و توی بغلش که بهم حس امنیت و آرامش میده به دور از همه ی مشکلات و ناراحتی ها بمونم ♥︎ ...
از روی چند تا تار موهام لبش رو روی لاله ی گوشم گذاشت و خشدار و لاتی پچ زد :
می خواستی چند دقیقه پیش کجا بری خانوم خانوما؟
____________________________________________
²⁴⁵⁵ کاراکتر
نظرتون چیه؟ بنظرتون ادامه اش بدم؟