
مو حنایی 👑 پارت ۲۸

سلام
صبح بخیر 😁
خب متاسفانه احتمال داره این پارت آخرین پارت از موحنایی باشه
پسس
حمایت کنین تا بزارم 💖👩🏻🦰
ادامه :/
که رگم و زدم و بیهوش شدم
( آرمان )
لعنتی....
کارتمو خونه جا گذاشتم
ولی نیم ساعت مونده بود برسم
کارتم تو اتاق حنا بود پس بهش زنگ زدم
دید ...... دید....... دید...... مشترک مورد نظر در دسترس نیست لطفاً بعدا پیغام بگذارید
ای وای چرا جواب نمیده
سریع زنگ زدم به نگهبان و برگشتم
وقتی به خونه رسیدم تنها چیزی که جلوی چشم بود صورت مثل ماه حنا بود
ـ قربان دره باز نمیشه
- چییی ؟!
من درو بستم اما قفل نکردم وانمود کردم
اما چرا باز نمیشه
اشک از چشمام اومد.
نه ارمان امکان نداره
- حنا درو باز کن .......... باز کن اون بی صاحب مونده رو
جوابی نداد
بدتر نگران شدم
با یه ظربه درو باز کردم
ای وای من
م م من چکار کردم
چنان اشک میریختم که وقتی مامانم مرد اینجوری گریه نکردم
سریع بغلش کردم و روی دستش دستمال گذاشتم
ولی کار از این کارا گذشته بود
حنا چیکار کردی
آمبولانس اومد و با سرعت تمام به سمت بیمارستان رفتیم
صحنه هایی که دکتر گفت بارداره تو ذهنم میومد
# مبارکه بچه دارید
ای خدا اگه بچه بمیره .
که رسیدیم
ـ آقا ببخشید همسرتون خون لازم دارن
خون من O+ بود و مال حنا A-
چاره ای نداشتم
کل لباسام خونی بود
سریع به مامانش زنگ زدم
- الو سلام خانم حسینی
ـ سلام بفرماید
- حنا ..... حنا خودکشی کرده
ـ چی میگی آقا حنا چندروز پیش مرده
- به جون بچمم راست میگم من هوفف من همسر حنا هستم همونی که در موردش حرف میزدی
ـ سریع آدرس بده
آدرس و دادم
یه کیسه خون بهش زدن اما کم بود
# ظربان قلب بچه اومد پایین سریع خون O+ و A- پیدا کنین
- ببخشید خانم من پدر اون بچه هستم O+ م
سریع رفتم و خون گرفتن ازم
که مامان و بابای حنا اومدن
ـ تو که همون پسرع تو ختمی
- حنا داره میمیره کمکش کنین خون لازم داره
مامانش رفت تا خون بده
ای خدا دنیا دور سرم میچرخید
حنا چیکار کردی با خودت
فقط توی ذهنم عکس حنا بود
ـ ببینم تو گفتی به جون بچم ؟! حنا بارداره
- بخدا توضیح میدم فقط شما بزارید حنا خوب بشه
مامانش خوشحال بود که حنا زنده بود اما باباش نه
که گوشیم زنگ خورد