
مو حنایی 👑 پارت ۲۷

ادامه ؟
چرا انقدر حمایت ها اومده پایین ؟!
اول لایک و بزن و برو تو که این پارت شرطی 🫴🏻👑
حالم خوب نبود
چنان گریه میکردم که حد نداشت
خدایا این مسیبت کی تموم میشه
که در باز شد
+ حق نداری پاتو از اتاق بزاری بیرون
- خستم کردی
یه خورده شیشه مشروب اونجا بود اونو برداشتم و گرفتم نزدیک رگم و با با گریه گفتم :
- کاری نکن خودم و بکشم و این بچه هم بمیره
اخماش توهم بود
+ باشه تمومش کن ، تا ابد که نمیتونی منو تهدیدم کنی به موقعش دارم برات
اومد و شیشه و از دستم گرفت و دستام کشید و برد تو ماشین
+ همین الان میرم خونه مامانت بعد از اونجا نمیزارم از اون اتاق بیرون بیای
همچنان گریه میکردم
ماشین و روشن کرد و با سرعت گاز میداد
بعد از ۱ ساعت رسیدیم
شالم و جلو کشیدمو پالتو پوشیدم و وارد شدم
دم در کلی بنر چسبوندن
محرومه حنا حسینی و علی رضایی
چنان گریه میکردم که حد نداشت
+ فک فرار به سرت بزنه زنده نمیمونی
ای خدا من از کی بکشم
از مرگ علی یا تهدید های آرمان
وارد شدیم
صدای گریه کل خونه و برداشته بود
مامانم نبود و عمه با ی لباس مشکی نسشته بود بالای مجلس و مثلا داشت گریه میکرد
# سلام خوش اومدی
- ممنونم
نمیدونم چم شده بود که از اتاقم صدا در اومد
ـ هیف که حنا مرد وگرنه زنده ش نمیزاشتم
« راحت شدی بچم مرد الان جنازش هم میخوای آتیش بزنی
موهای حناییم معلوم بودن میترسیدم که برم تو اتاق
- ببخشید خانم حسینی منم ها هانیه
« آخ هانیه جان خوش اومدی
نسشتم رو مبل و گریه میکردم
آرمان هم بغلم بود
کاشکی رگم و میزدم و خلاص میشدم
ختم تموم شد
گفتن که جنازه منو و علی رو پیدا نکردم پس خبری از خاکسپاری نیست
سوار ماشین شدیم و بعد از ۱ ساعت رسیدیم خونه
اخمای آرمان از اون موقع توهم بود
+ امروز کاریت ندارم ولی فردا باید بهم سرویس بدی اونم چه سرویسی جنده ی من
- دهنت و ببند
که رفتم توی اون اتاق و درو بستم
ای خدا
صبح شد
+ حنا بلند شو صبح شده
دلم خلیلی درد میکرد اما مهم نیست برام من بچه ای نمیخوام که پدرش به آدم لاشی باشه
- حالم خوب نیست
+ پس درو قفل میکنم بمون و آدم بشو
درو قفل کرد
دیگه به گلوم رسیده بود
یه تیکه از همون شیشه روی زمین بود
وقتی مطمئن شدم که آرمان رفته برداشتم و با گریه به رگم زدم
ازم خون میومد که کم کم بیهوش شدم
خب دیگه تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد
برای پارت بعدی ۱۵ لایک و کامنت بجز خودم
پسسس لایک و کامنت فراموش نشه 😅