مو حنایی 👑 پارت ۲۶

R.S🎀🍓 R.S🎀🍓 R.S🎀🍓 · 1404/3/19 00:26 · خواندن 2 دقیقه

لیلی اومدم با پارت جدید 

وووووووو

کاور جدید 🔮🥹

که اجی قشنگم نازنین برام درست کرده

موچ بهت ✨🫀 

لطفاً اون لایک رو بزن که انگار دنیا رو بهم دادی 🥐🫰🏻

حالم خیلی بد بود 

آخه مگه معلولع خودش رو بخاطرم بکشه 

آه

+ حالت خوبه ؟

- ها ، آره آره خوبم

+ من میرم بیرون زود برمیگردم دست از پا خطا نکنی

- نه برو نگران نباش 

که آرمان رفت و من موندم و بدبختی هام 

هانی هم خونش بود اونو ازاد کرد ولی من خیر ندیده رو نه

دیگه زدم به سیم آخر 

باید به مامان و بابام زنگ میزدم

دستام از لرز سرد هم شده بود

گوشی رو برداشتم و زنگ‌ زدم

- الو

صدای گریه کل خونه رو برداشته بود

# حناااااا عزیزممممم

صدای گریه مامان و عمه بیشتر بود

اشک از چشمام اومد 

سریع صدام رو عوض کردم و با بغض گفتم 

- چی چی شده؟

 یه دختره نسبتن جون بود که گوشی رو داد به مامان

- مامان الهی من فدات بشم خوبی ؟

با گریه گفت

ـ هانیه هانیه بدخت شدیم حنا مرد

چنان اشک ازم میرخیت که حد نداشت

- ع علی گذاشت خاله

ـ علی هم مرده‌ ، توی تصادف 

چشمام از حدقه زد بیرون 

ـ الان اومدم

سریع مانتو م رو پوشیدم و به سمت در رفتم

وقتی خواستم سوار ماشین بشم یکی دستم رو گرفت

+ کجا

با گریه و بغض گفتم:

- مامانم اونجا داره خودش رو برام می‌کشه بذار برم

+ خواب دیدی بزارم تو مال منی

- الان اگه مردم هم مال توهم آره ؟ راضی میشی اونر تهران یکی واسه کسی که زنده س گربه و زاری کنه

+ اگه الان بری میشناسنت

- نه گفتم هانیه ام

+ عمرا اگه بزارم 

دستم رو کشیدم و به سمت گوشی رفتم و شماره هانیه رو گرفتم

هانی با بغض گوشی رو برداشت

+ الو 

گریه کنان گفتم :

- دیدی چه بلایی سرم اومد

سریع گفت :

+ حنا تویی ؟ الهی من دورت بگردم 

- آره منم دیدی چه بلایی سر علی بیچاره اومد

+ چی بگم همش از عشق

که آرمان گوشی رو از دستم گرفت و کشید

+ صبرم داره لبریز میشه خانم حنا حسینی

بلند شدم و با صورتی پف و گریه گفتم :

- بلند شه ببینم تهش زیر دستت کشته میشم

دستم و کشید و برد یه اتاق 

+ همینجا میمونی تا آدم بشی

ای خدا آخه من چه گیری کردم 

چرا باید هرکاری آرمان میگه رو انجام بدم

برم خودم و لو بدم راحت بشم

بگم همه‌چیز قلابی و اشغال 

ای خدا 

که در باز شد


خب دیگه تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد 

لایک و کامنت فراموش نشه 🦋