پروانه کجا؟!🦋🫵🏻p8

R.S🎀🍓 R.S🎀🍓 R.S🎀🍓 · 1404/3/16 02:49 · خواندن 2 دقیقه

سلام سلام بزن ادامه کیوتم 

راستی مدل امروز نوشتن ش به سبک ساده هست

هرمدلی خواستید بگید که توی رمانم‌ استفاده کنم 🦋💅🏻

 

ـ اوه آقا نیما چشمم روشن کاریت به جایی رسیده میری خونه دوست صمیمی من 
+ اول بپرس چی شده بعد بگو خانم نیکا کاغذ های لباس مونده بود بردم براش
ـ آره منم که خرم فک کردی متوجه نشدم عاشقش شدی ، شب تو خواب خوب پروانه پروانه میکردی
- چییی ؟؟؟؟
امکان نداره نیما عاشقم شده باشه 
با حرف نیکا انگار منو برق گرفت
ـ بله خانم ماهی من از خدامه آقای نیما احمدی مدیر شرکت مدل شما عاشق خانم پروانه ماهی شدی
چشمام از حدقه زد بیرون 
+ نیکا می‌دونی داری چی میگی
ـ باشه باشه
سریع بلند شدم و به سمت ماشین رفتم
+ پروانه کجا؟!
ـ پروانه جان کجا میری 
بدون اهمیت به حرف هاشون سوار ماشین شدم 
- سلین ستین من اومدم 
+ خوش اومدی ، آجی حالت خوبه ؟
- چی ها آره خوبم قند نبات
+ غذا خوردی؟
- نه اشتها ندارم 
+ ای بابا سلین چی شده به اجی
+ نمیدونم 
جچور ممکنه عاشقم باشه 
هه منو نگاه صبح به پسر خاله ش میگه یه دختره خوشگله الآنم عاشقم میشه
درحال فکر کردن خوابم برد
صبح شد ساعت حدود ۷ صبح بود
هه هه
+ آجی ما داریم میریم بیدار شو مارو ببر دیروزم خواب موندی
- عااااا صبح بخیر الان می‌پوشم
+ ام ستین بریم بهتره دوسال طول می‌کشه پروانه خانم آماده بشه برای آقا نیما ش 
- چی گفتی ؟
هردوشون خنده کنان در و بستن رو رفتن
از خواب بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم
یه ست صورتی زدم و آرایش کردم
+ اووو سلام گوگولی خانم
شروین پسر خاله ی نیما بود
- هوففف سلام 
+ اخی نگاش کن فک کنم امروز سر تو دعوا بشه
که خنده کنان فرار کرد و رفت
آخ اگه میشد هم حساب تورو برسم هم اون پسر خاله معشوق ت رو
سوار ماشین شدم و به سمت شرکت رفتم 
از آسانسور بالا رفتم و وارد سالن شدم
# خوش اومدی سرپرست تیم پروانه 
- ممنونم
نگاهم به اتاق نیما بود که از پشت سرم سر درآورد 
+ نگاهت به کجاس خانم ماهی 
- عههه آقای رییس منو ترسوندید
+ همم ببخشید ، شیر کاکائو راستی در بزن
رفت تو اتاقش 
- باران براش شیر کاکائو بگیر ببر
# اوف چشم ماهی از خدامه
ای وای این گاو اینجا چیکار می‌کنه
بازم شروین 
تا منو دید خنده کنان به سمتم اومد
و با صدای بلند گفت:
ـ سلام عشق نیما
- هیس ببند اون دهنو 
+ اهم آقای کتابی بیا دفترم 
به به سمت نیما رفت
پوفی کشیدم 

ای خدا که این مکافات تموم میشه راحت بشم
# ام پروانه یه چیزی شده
- شیر کاکائو رو دادی 
# آره میگم نیکان داشت سراغت رو می‌گرفت از دهنم در رفت گفتم با مدیر شرکت مون رابطه داره نیکا هم شنید
- آه برات من الان چیکار کنم از دست تو
# ببخشید بخدا میخواستم کاری کنم از سرت دست برداره 
ای خدا امروز روز نحس بود من خبر ندارم
سریع به سمت بالکن رفتم 
حس خفه شدن بهم دست داد



خب خب خب تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد 😅 
لایک و کامنت فراموش نشه 🦋 🫵🏻