
سرباز کوچولو من

ادامه؟
با نعره امیر که معلومه که میخاد دارم کنه رشته افکارم پاره پاره که هیچ جررررر خورد.
مطمعنم الان عصبی اونم وحشتناک.
برگشتم سمتش و نشستم زمین .امیر ؛دوان دوان سمت این جنده کوچولو دویدم اصلا حواس نداره که انگار یادش رفته که پنجره و در بالکن بازه دلم نمیخاد عزیز دردونه رو کسی ببینه.
سریع از روی زمین بلندش کردم و گذاشتم رو تخت و کل پنجره و ها و در هارو بستم .
تیشرت و شلوارک صورتیش رو از کمدمون برداشتم و آروم آروم خودم تنش کردم با هر لمس من بدن مارو صورتیش میلرزید.
همه چیزش از اون دختره نچسب نازنین بهتره واقعا خاک بر سرت امیر چجوری دوسال پیش اونو تحمل کردی.
تا وقتی که این جوری پیشه کنه نباید دیگه فکری بکنم.
آیسان:
واقعا امیر آدم مدی تشریف دارع نه به اون نعره نه به این همه مهربونی بعد لباس پوشیدم .
و سمت کیسه بوکس 🥊 رفتم و محکم ظربه زدم با اولین ظربه دوباره صدای این امیر خان در اومد.
(آیسان چتهههه دختر پسر مردم رو کشتی )
+آیسان عزیزم نازم گلم عشقم تو دست به هیچی نزن امروز تا منو نکشی آروم نمیگیره نازم.
_نخیرم امیر جونمممم.
+بدو یچی واسه شوهرت درست کن تا خودت رو نخورده.
_ای یه چشم شیکمو خان. 🫡
خب خب اینم از این پارت شرط:۱۰لایک و کامنت