
ₐₙ ₑₙd wᵢₜₕₒᵤₜ ₐ bₑgᵢₙₙᵢₙg P3

سلام بعد از مدت ها اومدم با یه پارته دیگـــهــ لطفاً حمایت کنین 🥺
خیلی وقت بود که توی مدرسه بهم محل نمی گذاشتیم . عجیب ترین چیز این بود که من تا دیروز دنبال پسرای فامیل و کوچه و محل و در و همسایه بودم الان افتادم دنبال یه دختر 😂 از روزی که اجراش تموم شد و مقام دوم رو گرفت از بین چندین نفر احساس غرور میکرد . اگه اول میشد که دیگه فک کنم انقد خودشو می گرفت که جواب سلام کسی ام نمی داد ! به هر حال که گذشت . حدود یک ماه گذشت و من عادی به زندگیم ادامه میدادم و دیگه مثل قبل بهش وابسته نبودم چون تقریبا ولم کرده بود و من به این وضع عادت کرده بودم . یه روز خیلی یه دفعه اومد کمرمو گرفت و گفت
: یه رقص ترند شده میای باهم بریم ؟
و منی که هیچی از حرفای این بشر نمی فهمیدم خودمو کنار کشیدم . خیلی یهویی بود . با قیافه ای پر از انزجار نگاهش کردم تا بره ولی نرفت بلکه تو تخم چشام زل زده بود . نشست و گفت
: جدیدا خیلی خودتو میگیریا بچه حواست باشه اینجا جای هر بچه ای نیست ! بدو برو بازیتو کن .
جان ؟ درست شنیدم ؟ این چرا لات بازی در میاره ؟
: آیلا حالت خوبه ؟ چرا یه بوی عجیبی میدی ؟ دوباره با نفس و ترنم گشتی ؟
آروم چشمک زد و لب زد
: پشت سرم
نگاه کردم و دیدم میز پشتی اونا نشستن . دوباره لب زد :
دارم نقش بازی میکنم . نترس من باهاشون نمی گردم .
بعدش گفت :
عه اونجا رو یه پرندههههه
با دستش نشون داد و من سریع برگشتم . چشمام و تیز کردم و سعی کردم پیدا کنم که گفت
: ..............................
چرت شد ببخشید 🙃 لایک و کامنت 🙃🙂