ₐₙ ₑₙd wᵢₜₕₒᵤₜ ₐ bₑgᵢₙₙᵢₙg P3

파티마 파티마 파티마 · 1404/1/12 09:11 · خواندن 1 دقیقه

سلام بعد از مدت ها اومدم با یه پارته دیگـــهــ لطفاً حمایت کنین 🥺

 

 

خیلی وقت بود که توی مدرسه بهم محل نمی گذاشتیم . عجیب ترین چیز این بود که من تا دیروز دنبال پسرای فامیل و کوچه و محل و در و همسایه بودم الان افتادم دنبال یه دختر 😂 از روزی که اجراش تموم شد و مقام دوم رو گرفت از بین چندین نفر احساس غرور میکرد . اگه اول میشد که دیگه فک کنم انقد خودشو می گرفت که جواب سلام کسی ام نمی داد ! به هر حال که گذشت . حدود یک ماه گذشت و من عادی به زندگیم ادامه میدادم و دیگه مثل قبل بهش وابسته نبودم چون تقریبا ولم کرده بود و من به این وضع عادت کرده بودم . یه روز خیلی یه دفعه اومد کمرمو گرفت و گفت 

: یه رقص ترند شده میای باهم بریم ؟ 

و منی که هیچی از حرفای این بشر نمی فهمیدم خودمو کنار کشیدم . خیلی یهویی بود . با قیافه ای پر از انزجار نگاهش کردم تا بره ولی نرفت بلکه تو تخم چشام زل زده بود . نشست و گفت 

: جدیدا خیلی خودتو میگیریا بچه حواست باشه اینجا جای هر بچه ای نیست ! بدو برو بازیتو کن . 

جان ؟ درست شنیدم ؟ این چرا لات بازی در میاره ؟ 

: آیلا حالت خوبه ؟ چرا یه بوی عجیبی میدی ؟ دوباره با نفس و ترنم گشتی ؟ 

آروم چشمک زد و لب زد 

: پشت سرم 

نگاه کردم و دیدم میز پشتی اونا نشستن . دوباره لب زد : 

دارم نقش بازی میکنم . نترس من باهاشون نمی گردم . 

بعدش گفت : 

عه اونجا رو یه پرندههههه 

با دستش نشون داد و من سریع برگشتم . چشمام و تیز کردم و سعی کردم پیدا کنم که گفت 

: .............................. 

 

چرت شد ببخشید 🙃 لایک و کامنت 🙃🙂