
آبنبات من🍭❣💋 PART_11

لایکو بکوب برو ادامهههههههههه بیبیییی ( با اجازه نویسنده های افلاینی ک تا پست میزارم یادشون میوفته فعالیت کنن خواهشن یهو پست نزارن منم حمایت شم پست نره ته ، با تشکر فراوان )
آبنبات من >>>>°❤️°<<<<<<◇
PART_11
یهو سرمو با ذوق بلند کردم و با چشایی که فک کنم از خوشحالی پر از قلب شده بود گفتم:
+یعنی میرم نگینو ببینم؟؟ اخ جوننننننن اخ جوننننننن اخ جونننن
بله بله منم میام باهاتون وییی برم لباسمو بپوشمم
و از جام بلند شدم و بدو بدو رفتم سمت اتاق
بابا با خنده داشت به ذوق کردن و بپر بپر کردنم نگاد میکرد
_اروم تر بچه میخوری زمین
+چشممم بابایی مواظبم
اینقد خوشحال بودم و ذوق داشتم که اصن نمیدونستم چجوری کت و چادر گلگلیم رو سرم کردم و خندون دست بابا که اونم لباس پوشیده بود و جلوی در وایساده بود گرفتم و باهم رفتیم سمت قهوه خونه ی اقا رشید بابای نگین
تا رسیدیم سلام دادم که اقا رشید با لبخند جوابمو داد :
_سلام نبات خانوم ، خوبی بابا جان؟
+ممنون شما خوبین
_خوبم دخترم راستی نگین داخله
تا خواستم چیزی بگم نگینو دیدم که از قهوه خونه اومد بیرون و با دیدنم یه لحظه خشکش زد و چند ثانیه بعد که از شوک بیرون اومدیم با جیغ و خوشحالی پریدیم بغل هم و همو مچلوندیم
_نباتتتتتتتتتت
+نگینننننننننننن
_دلم برات تنگ شده بوددددد آبجییی قشنگگگ و نازمممم
+منمممممممم قلببببب مننننننننن
اقا رشید و بابا با لبخند بهمون نگا میکردن و یکم بعد مشغول حرف زدن باهم شدن و ما هم بعد از اینکه ازشون اجازه گرفتیم دست تو دست هم دوون دوون از قهوه خونه بیرون اومدیم و راه افتادیم سمت جای مخصوص خودمون
اخه میدونین میخوام یه چیزی بهتون بگم ولی قول بدین به کسی نگینا
منو نگین یه باغ کوچولو داریم که فقط خودمون اونجا رو بلدیم و همیشه میریم اونجا باهم بازی میکنیم و حرف میزنیم
تا رسیدیم کنار هم نشستیم و دوباره همو بغل کردیم
نگین یکم ازم فاصله گرفت و با بغض و چشای اشکی به چشام خیره شد و گف:
_دلم برات یه ذره شده بود بهترین رفیق و آبجی من
با بغض خندیدم و لپ نازشو محکم بوسیدم
+منمم بهترین رفیقم آبجی و دوست همیشگیم
وقتی حسابی همو بغل کردیم و بستیم به تف و دلتنگیمون رو بر طرف کردیم شروع کردیم به تعریف کردن همه اتفاقایی که تو این چند ماه که همو ندیده بودیم برامون اتفاق افتاده بود
_واییییی نباتیییی نمیدونی ک چیا شده
یه خانوم معلوم جدید برامون اومده اسمش ماهکه
خیلی خوشگل و خوش اخلاقه باید ببینیش حتما
هر هفته چندتا کتاب جدید برامون میاره کلاس میخونیمشون خیلی خوبن
واییی راستی گفتم اون روز که رفته بودیم خونه بی بی گلی گاوش یه گوساله کوچولو به دنیا اورد؟وایییییی ندیدیش نبات اینقد گوگولی و ریزه میزه بود سفید و سیاه بود اون روزم...
با خنده به تند تند حرف زدنش و توضیحاش و چیزایی که راجب مدرسه و خانوم معلم جدیده میگفت گوش میکردم
هعی گفتم مدرسه...
یادش بخیر کاش بازم میتونستم برم مدرسه و درس بخونم و به قول مامان یه خانوم با سواد بشم
نمیدونم نگین چی تو قیافه ام دید که فهمید دوباره به خاطر اینکه نمیتونم برم مدرسه ناراحت شدم که دستمو گرفت و لبخند کوچولویی زد
_ناراحت نباش ایشالا سال دیگه توعم میتونی بیای مدرسه باهم درس بخونیم ، باهم بریم زنگ تفریح ، باهم برگردیم خونه همه چی درست میشه نبات
اگرم نشد غصه مصه نخوریاا خانوم معلم نگین کنارته خودت بهت درسا رو یاد میده
لبخندی زدم که لپمو کشید
_اوخخخ خوداااا تو همیشه بخند فقط خوشگل
با چیزی که یادم اومد یهو شونه های نگینو محکم گرفتم و با جیغ گفتم :
+وای نگینننن یه چی شده بگم باورت نمیشههه....
>>>>>>>>°❤️°<<<<<<<<◇
تمام شدددددد🧁🍓
چطور بود؟ دوس داشتین؟😊
نماز و روزه کسایی که روزه میگیرن و مثل من منتظر اذانن قبولللل😂🤍✨
ببخشید دیر شد خواستم تیزر رو هم با این پارت بدم ولی هنوز کامل نشده
درست ک شد میزارمش با پارت (قراره خیلی خفن بشه این یکی 🤭🦋✨)
هرکی نبات و منو دوس داره و پارت میخواد از این پارت خیلیییی خوببب حمایت کنه ببینم نبات چقد طرفدار داره😉😂🫀🌱
تا پارت بعدو تیزر جذابمون فعلا خدافظ عشقایییی مننن🎀