
آبنبات من🍭❣💋 PART_10+تیزر🦋

برو ادامهههههه که توپههههه توپهههههه :)))
آبنبات من >>>>°❤️°<<<<<<◇
PART_10
خاله با بغض تک خنده ای کرد
_چشم خاله جان
لبخند بزرگی زدم که لپمو بوسید و گف:
_خب دیگه دخترم تو برو خدافظ عزیز دلم
+خدافظظظ
و دستی به نشونه ی بای بای تکون دادم و از خونه اومدم بیرون برم سمت اتاقک که خانزاده رو توی باغ کنار درختای سیب دیدم که داشت با گوشی حرف میزد
بیخیال شونه ای بالا انداختم و خوشحال رفتم خونه
درو اروم باز کردم که دیدم بابا روی زمین نشسته و به پشتی تکیه داده و چشاشم بسته
فک کنم خوابیده بود
قربون بابای خوشگلم برم با اینکه این همه کار براش ضرر داره و خسته اش میکنه ولی بازم برای اینکه از پس خرجمون بر بیاد کارای سنگین و سخت میکنه
نفس عمیقی کشیدم تا گریه نکنم و اروم رفتم پیش بابا و کنارش نشستم
خم شدم و دستشو که روی زمین بود بوسیدم که بابا هم سرمو ناز کرد
_سلام دختر قشنگ بابا
+سلامم بابایی شما هم خسته نباشین بیدار بودی؟ الهی فدات بشمم
خنده ی خسته ای کرد و اروم زد نوک دماغم
_خدا نکنه خانوم سبزی
نخودی خندیدم و خودمو توی بغلش جا کردم
بعد از یه بغل طولانی بلند شدم و روسری قرمز گلگلیم رو در اوردم و رفتم تو مطبخمون
سیب زمینی و نمک و فلفل و بقیه مواد کتلت سیب زمینی رو روی میزد چیدم و مشغول درست کردنشون شدم و بعد توی ماهیتابه روغن ریختم و یکم که داغ شد با دستم یه کوچولو از مواد برداشتم و تو دستم به شکل قلب دراوردم و دونه دونه شروع کردم درست کردن و سرخ کردنشون
بعد از اینکه اماده شدن توی یه بشقاب چیدمشون و کنارشم خیارشور و گوجه خرد کردم و روی میز گذاشتم تا یکم خنک شن و با کمک بابا سفره رد پهن کردیم و بعد از بسم الله گفتن شروع کردیم به خوردن
بعد از شام سفره رو جمع کردم و ظرفا رو هم شستم و بعد از خشک کردن دستام خواستم برم اتاق که بابایی صدام کرد
_نبات
+جونم بابایی
_یه لحظه بیا
با تعجب رفتم پیشش که به کنارش اشاره کرد
_بشین دخترم
کنارش نشستم که از توی جیبش دستمال آبی دراورد و بازش کرد
توش...توش گردنبند...گردنبند مامان بود
گردنبندی که وقتی عقد کرده بودن بابا برای مامان خریده بود
+بابایی این...این...
بابا پلکاشو به نشونه ی تایید روی هم گذاشت
_اره دخترم
گردنبند مامانته
روز عقدمون بهش داده بودم تا وقتی که...که رفت پیش خدا
با چشمای اشکی چشم از گردنبند نقره ای که طرح یه گل خوشگل و روی ساقه اش یه مروارید بود گرفتم و به بابا نگاه کردم که خودشو جلو کشید و گردنبند مامانو انداخت گردنم
_از این به بعد این گردنبند پیش تو امانته تا یادت باشه مامانت حتی اگه رفته باشه پیش خدا و اینجا پیش تو نیس ولی روحش و قلبش و فکر و ذکرش پیشته و همیشه کنارته و مراقبت و هیچوقت تنها نیستی
تو من و مامانتو داری باشه عمر من؟
با لبخند موهامو از جلوی چشام کنار زدم و خودمو توی بغل بابا انداختم و با صدای گرفته ای پچ زدم:
+بابا
_جون بابا
+خیلی خیلی خیلی دوست دارم
تک خنده ی مردونه ای کرد:
_منم سبزی خانوم
خندیدم و از بغلش اومدم بیرون
با کمک بابا رختخوابامون رو توی هال انداختیم و چراغا رو خاموش کردیم
دراز کشیده بودیم و سرمو روی شونه ی بابا گذاشته بودم و بابا هم موهامو ناز میکرد
+بابا جون
_جونم
+کاش مامانی اینقد زود نمی رفت پیش خدا
اخه خدا مامانو چرا برد پیش خودش
بابا نفس عمیقی کشید و با صدای خش داری گف:
_میدونی نباتم خدا ادمای خوب که ذاتشون مثل فرشته هاس رو خیلی دوس داره واسه همین همیشه میبره پیش خودش
+یعنی چون اینقد مامانو دوس داشت برد پیش خودش؟ اخه من دلم براش تنگ میشه
_اره دخترم منم دلم براش تنگ میشه ولی مامانی دیگه نمیاد حالام بخواب دختر نازم بخواب فردا باید صبح زود بلند شیم
چشم ارومی گفتم و همینکه پلکامو روی هم گذاشتم از خستگی زیاد خوابم برد....
|فردا صبح ساعت ۶:۲۳|
با صدای قوقولی قوقوی خروسمون که کل عمارتو برداشته بود نقی زدم و سرمو توی بالشم فرو کردم که دوباره صداش بلند تر از دفعه قبل اومد
+ای بابااااا لعنت به خروس بی محل د اخه صدای خیلی قشنگی داری که عمارتو گذاشتی رو سرت؟
غر غر کنان بلند شدم و رختخوابمو جمع کردم
رفتم دستشویی و بعد از عملیات فوری آبی به صورتم زدم و اومدم بیرون
موهای طلاییم رو شونه کردم و با حوصله بافتمشون و انداختم پشتم
روسری صورتیم با گلای ریز فیروزه ای و سفیدمو سرم کردم و رفتم تا سفره رو بچینم
بعد از چیدن سفره بابا رو که توی باغ بود رو صدا کردم و بعد از خوردن صبحونه داشتم ظرفا رو جمع میکردم که بابا گفت:
_راستی بابا جان من میخوام برم پیش اقا رشید توی قهوه خونه توعم میای؟
>>>>>>>>°❤️°<<<<<<<<◇
تادااااااااااااا سوپرایزززززز😍😍😍🫀😂😂
پارت جدید دادم اونم چه پارتیییی بلند قشنگ و جاذاب🤣🤣🤌
پارت بعدم زیبا و بلنده مثل این ولیی به شرط اینکه خیلییی خوب از این پارت حمایت کنید💙🦋
این پارت بلند بود ولی اگه حمایتا کم باشه دیگه پارت بلند نمیدم
پسسس لطفا همه ی شما که میخونین نفری ۳ تا کامنت یا اصن ۲ تا بدین
دیگه من گفتم
حمایت زیاد=پارت بلند
حمایت کم=پارت کوتاه
و اینکه خیلی گفتین دیر میدی باید بگم که داشتم دوتا تیزر درست میکردم ک ادامه میزارم یکیشو با عکس گردنبند مامان نبات و تیزر بعدی رو هم بعدا میدم 🪵🌿
نظرتون رو راجب تیزر بگینا و لایک و کامنتم بزارین🧁

گردنبند نیلوفر
https://uploadkon.ir/uploads/33e819_25InShot-۲۰۲۵۰۲۱۶-۲۲۳۱۱۰۲۳۹-۰۰۱.mp4
تیزر☆