دلبر هرزه ی من

💕 Mahdiyeh💕 💕 Mahdiyeh💕 💕 Mahdiyeh💕 · 1403/10/16 21:47 · خواندن 1 دقیقه

سلام بفرما ادامه

که آدرین گفت : رل داری ؟
گفتم : نه 
گفت : رلم میشه 
مرینت : نمی دونستم چی بگم من این همه سال تنها بودم و الان بگم نه یعنی تا ابد محکومم به تنهایی بودم‌ خب مگه‌ من دل ندارم یکم من من کردمو و گفتم نمی دونم
که نگاه ناراحتشو دیدم بعدشم یه دوستیه ساده اس دیگه مگه می خواییم باهم ازدواج کنیم 
خیلی آروم گفتم باشه قبوله

که لبخند رو لبش اومد و گفت میدونی منو و تو یه نقطه اشتراک داریم

گفتم آخه چه چیزیمون شبیه منه من فقط یه دختر هرزه ی دست خورده ی بدبختم
با گفتن این جمله قطره های اشکم از صورتم ریخت پایین و گفتم
من یه دختر هرزه ی تنهام همیشه تنها هستم و خواهم بود

که با اعصبانیت و داد گفت میدونم تنهایی و پدر و مادرت از دست دادی 
چون منم پدر و مادرم و از دست دادم منم تنهام منم دلم می خواد یکی نوازشم کنه منم به یکی احتیاج دارم 
بعدشم تو هرزه نیستی اگه بخوایی می تونی زنم‌ بشی

مرینت : از تعجب داشتم شاخ در می اوردم


که با اون چشمای زمردیش زل زد بهم و گفت حالا می خوای با من باشی یا نه من نمی خوام فقط یه رل ساده باشی می خوام زنم باشی میفهمی

مرینت : آروم لب زدم و گفتم من از این تنهایی خسته شدم

آدرین : یعنی‌ چی
مرینت: یعنی باشه قبوله

که آدرین لبخندی روی لباش نشست و در با ضربه محکمی شکسته شد و چهره ی خشمگین لوکا در چهارچوب در نمایان شد

☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆

از دستتون اعصبانیم چرا یکم حمایت نمی کنید

این پارت شرط ندارم ولی اگه حمایت نشه پارت آخره 

خداحافظ 👋👋👋