𝖕𝖆𝖗𝖙:17 ♥️🎭sigheh ejbari
بلاخره پارت آوردم 🤩 حمایت فراموش نکنید خشکلا بدو ادامه 😍♥️ ی حقیقت پشت این پارته
خب قبول دارم دیر شد ببخشید که طول کشید و این پارت هم کوتاهه ولی پارت بعد طولانی و هیجانیه ❤️
با درد پاها و سرم به سختی چشمام رو باز کردم گیج به اطرافم نگاه می کردم هنوز یادم نمی اومد چه اتفاقی افتاده چشمام تار می دید و حس میکردم نمی تونم باز نگهشون دارم به پاهام نگاهی انداختم و تنها چیزی که دیدم زنجیر آهنینی بود که به پاهام بستن شدت تاری چشم هام بیشتر شد و از حال رفتم
***
با حس لرزش و سرما چشم هام رو به زور باز کردم تا خواسته لرزش خفیفی کردم
چشمام گرد شد سرم رو چند با چرخوندم جایی که باید می بودم نبودم اینجا شبیه به ی انباری با تجهیزات شکنجه بود دنیا دور سرم چرخید و نبضم کم کم تند و تندتر میشد
نگاهم روی ی گوشه از اتاق قفل شد انگار یکی اونجا نشسته بود نفسم رو اروم بیرون دادم شاید خیالم راحت شده بود که تنها نیستم اتاق تاریک بود ولی میشد
فهمید ی آدم روی ی صندلی نشسته نمی تونستم حرکت کنم دستام با زنجیر که به سقف آویزون بود بسته شده بود به بدنم نگاه کردم لخت بودم روی زمین نشسته بود و فقط ی پتو دورم پیچیده بودن وحشت کردم بودم و با دقت بیشتر به اتاق نگاه میکردم چه اتفاقی افتاده من کجام.؟گنگ و وحشت زده به نقطه کور اتاق که حدس گنگ و وحشت زده به نقطه کور اتاق که حدس میزدم یکی داره منو تماشا میکنه خیره شدم صدای نفس کشیدن و بعد بوی تند سیگار رو حس کردم بدنم یخ کرد و لحظه به لحظه ترسم بیشتر میشد
فرد ناشناسی که با کت و شلوار سفید نشسته بود از روی صندلی بلند شد و آروم سمتم قدم برمیداشت بوی سیگار کم کم بیشتر حس میکردم بیشتر دور خودم پیچیدم با هر قدمش بدنم بیشتر به خودش میپیچید بدون
اینکه بدونم کیه فقط بهش زل زده بودم با هر قدم اون دستام رو بیشتر تکون میدادم با فاصله 1 قدمی من روی پاهاش نشست با تعجب به صورتش چشم دوخته بودم چ
با تعجب به لباس و رنگ لباس صورت و بدنش به تک تک حرکاتش نگاه میکردم
و میلرزیدم دمای اتاق کم کم داشت پایین میومد
با دست راستش سیگاری که تازه روشن کرده بود رو از دهنش بیرون کشید و روی بازوم فرود آورد...
ببخشید که کوتاه بود🙃
قول میدم پارت های بعدیو طولانیش کنم
40 ♥️ و 60 💬
نظرتون رو راجب به این پارت بگید منتظر کامنت های قشنگتون هستم 💌💬