پس از دیدار با تو (AFTER MEETING YOU (PART 6

maniya milany maniya milany maniya milany · 1403/07/06 08:11 · خواندن 4 دقیقه

ببخشید که دیر شد

                                                                                                                                             PART(6)             

لیزی:خب این بخاطر تعداد دختر و پسر هایی هست که ثبت نام کردن و دِیمیِن،اسمش اینه،اون دیروز نیومد،معمولا وقتی یک روز نمیاد تا آخر هفته هم غیبت میکنه.

تینا:چرا؟

لیزی:نمیدونم؛ اون واقعا عجیب و غریبه.    اصلا ولش کن بهتره فکرت رو مشغول اون نکنی.

*ولی با این حرفش فکرم بیشتر مشغول شد.

زنگ که خورد معلم وارد کلاس شد.

معلم:سلام بچه ها ما امروز یک دانش اموز جدید داریم.لطفاً خودت رو معرفی کن.

تینا:سلام من تینا استارک هستم.

معلم:خب تینا من معلم زیستتون آقای کانِرز هستم.فکر کنم قبلا با بچه ها آشنا شدی؟ 

تینا:بله

تینا:خوبه       بچه ها کتاب هاتون رو باز کنید صفحه............

*معلم ها پشت سر هم میومدن و خودشونو معرفی میکرد.زنگ آخر قبل ناهار جبر و معادله داشتیم،بچه ها میگفتن معلمش خیلی سخت گیره،اسمش خانم استیسی هه.

خانم استیسی وارد کلاس شد،خودش رو معرفی کرد و شروع کرد به درس دادن بعد یک معادله روی تخته نوشت تا حلش کنیم من هم بدون استفاده از مداد و کاغذ حلش کردم و ساکت بودم که خانم استیسی گفت:

خانم استارک چرا حلش نمیکنید؟

تینا:آآآآ من  حلش کردم.

معلم:پس میتونی برامون حلش کنی.

تینا:بله             جوابش میشه.

آفرین   درسته.راه حلت هم آسون تره و اینکه تونستی ذهنی حل کنی   عالیه.

تینا:ممنون

*تا آخر کلاس داشت از من تعریف میکرد.

موقع ناهار بچه ها اومدن پیشم و گفتن:

پیتر:استیسی آدم تعریفی هست اما تو انگار جادوش کردی.

آریل:کارت حرف نداشت.

مری:آخه هاردین سوگولی استیسی هست اما تو جاشو گرفتیا.

تینا:هاردین؟

مری:آره اون یه نابغه روانی جذابه.سوگولی همه معلم هاست.اما انگاری رقیب پیدا کرده.

تینا:مممممممم شاید

*تا آخر وقت ناهار با بچه ها گپ میزدم.انگار به همین زودی دواست پیدا کرده بودم.

بعد مدرسه لیزی منو برد به یه پاساژ بزرگ تا برای امشب خرید کنیم.هیچ وقت خرید کردن رو دوست نداشتم،برعکس تمام دخترها؛اما این دفعه به اجبار لیزی بود و البته به خواطر تونی.

بعد از کلی گشتن و و خریدن چیز های که لازم نداریم،یک پیراهن مشکی که تا پایین زانو هام بود رو خریدیم.یقه های بازی داشت که با بستن طنابی کمی جمع میشده و رو دامن لباس شکوفه های زرد رنگ داشت،خیلی بهم مییومد.

 

 

این هم 4 خط بیشتر

بعد از خرید برگشتیم خونه تا آماده بشیم.

من لباسم رو پوشیدم و موهام رو از بالا تیغ ماهی بافتم و یه میکاپ ساده کردم.خیلی زیبا شده بودم.

ساعت 7 بود و همه آماده رفتن بودن،وقتی رسیدیم اونجا میزبان ها برای پیشوازمون اومده بودن،همه سلام و احوالپرسی میکردن اما من بیشتربه تونی توجه

بود،خیلی موئدب و صمیمی تا این که رو کرد به من.......

  

 

پایان

این هم از پارت 6 حمایت ها رو بالا ببرید که قراره پارت بعد منحرفی باشه

به نظرتون قراره چه اتفاقی بیوفته؟

شرط:7لایک و 10 کامنت

تا پارت 7