رمان گوربای من پارت یک 🐱

sarina :) sarina :) sarina :) · 1403/06/18 02:51 · خواندن 1 دقیقه

ادامههه

خب خب خب سلاااام من مایا ام این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برای یه هفته پیشه 🙃

شروع فلش بک

صب با مشت و لگدای مامانم بیدارم رفتم دسشویی اومدم بیرون اقا هنو چشممو وا نکرده مامانم یه لیست کامل بهم داد برم از سوپری براش بگیرم 

اخه مادر من بزا من پاشم بعدددد 😂😂

رفتم سوپری وقتی میخواستم برگردم تو راه یه گربه سیاه سفید دیدم که پاش زخمی شده بود 🥲 

دلم به حالش سوختو برشداشتم اوردم خونه با کلی جنگ و دعوا وارد جزئیات نمیشم بالاخره تونستم مامانمو راضی کنم که گربه رو نگه دارم 😎😏

پای گربه رو که داشتم پانسمان میکردم یهو  گف میاووو نکن انسان گربه آزار 😑 

منم که پشمام ریخته بود کلن دهنم یه متر وا مونده بود اخه چطوری داش حرف میزد مگه گربه نبوددد!!!؟

یهو دوزاریش افتاد گف : هعییی سوتی دادم رف 

بعد خودشو تبدیل به انسان کرد 

یعنی عین این فیلما شده بود😅😂

حالا اینارو ولش انقد کراش بود لنتی

یعنی قشنگ قد بلند موهای مشکی پوست سفید دماغ کوچولو 😂😍 

  گف چته چیه هی نگا می‌کنی 😐 

گفتم شما من همین الان گربه میشدم تعجب نمیکردی 😑 

گف : خیر سوال بعدی 

گفتم اونوقت چرا دیقن ؟!!

گف اخه انقد زشتی تو حالت انسانی فک کردم همنوعیم

 پریدم سمتش که یه پس گردنی بزنم  بهش ولی وسط راه پام پیچ خورد افتادم روش 😖 

یعنی قشنگ دو سه میلیمتر مونده بود تا لبامون بهم بخورن 😐😅 

بعد چند ثانیه گف میشه از روم پاشی با کلی خجالت پاشدم از روش

وقتی پاشد دیدم واویلا آقا کلن سرخ شده 😆ولی از حق نگذریم خیلییییی کیوت بود 

پایان فلش بک 

  خوشتون اومد ؟اولین رمانیه که نوشتم 😄