لواشک حاجی 🍒۶۵ تااااا ۷۱

Alis Alis Alis · 1403/06/10 11:15 · خواندن 7 دقیقه

برای تأخیر متاسفم چون در بیمارستان بستری بودم نتوانستم پارت بزارم امیدوارم درکم کننین😔🙏🏻

خب حالا بپر ادامه که با چند تا پارت جدید امدممم😊😁😉

پارت66
لواشک حاجی😋📿

+ خیر باشه . خبریه؟؟

خاله: نه والا چه خبری؟ دلم برای خواهر زادم تنگ شده بود

میخوام یه چند روزی پیش خودم نگهش دارم. البته اگه شما اجازه بدین

+ خواهش میکنم اجازه ی ماهم دست شماست  هرجور مختارین

خاله؛ ممنون حاج آقا . فعلا خداحافظ

+ خدانگهدار

خاله گوشی رو قطع کرد و چشمو ابرویی برای مامان اومدو گفت:

+ دیدی! انقد گندش میکردی همین بود دیگ. اجازه داد فوری

لبخندی به خاله زدم و بعد از خدافظی با مامان از خونه رفتیم بیرون

سوار ماشین خاله شدیم و به خونشون رسیدیم

ساکامو به کمک خاله به خونش بردیمو بعد از عوض کردن لباسام روی مبل راحتی نشستم

خاله رو به روم نشست و گفت:

+ چی میخوری فدات شم؟؟

_ هیچی خاله جون ممنون

از جاش بلند شدو بعد از آورد شربت پرتغالی کنارم نشستو شربتو به دستم داد

یکمی ازش خوردم و گفتم :

_ چه خوشمزس

+نوش جونت عسلم

لیوانو روی میز گزاشتم و گفتم :

_ خاله خیلی دلم گرفته ، میتونم باهات دردو دل کنم؟؟

خاله لبخندی بهم زد و گفت:

+ چرا که نه عزیزم؟ راحت باش خاله جان

_ نمیدونم از کجا شروع کنم راستش
 

پارت67
لواشک حاجی😋📿

+ راحت باش خاله جون منم مثل مادرتم دیگ

_ خاله تا حالا شده احساس پوچی کنی تو زندگیت؟؟

+ نه عشق من ، با وجود سیاوش من هیچ وقت احساس پوچی نکردم ، اون تمام چیزیه که از زندگیم میخواسم

راست میگفت ، همیشه به عشق خاله و شوهرخاله حسودیم میشد ، تو فامیل عشقشون زبون زد بود

آقا سیاوش یه مرد مهربون و پایه بود که همیشه حواسش به خاله بود

_ خوب پس هیچی دیگ ، حس منو متوجه نمیشی الان خاله

+ خوب عزیزم صحبتتو کن تو

_ خاله حس میکنم تو زندگیم یه خلعی وجود داره که هیچ جوره نمیشه پرش کرد

خاله دستی به موهام کشید و مهربون گفت :

+ قربونت برم چرا؟ چه مشکلی داری تو زندگیت؟

_ خاله ببین الان واقعا من سن ازدواجم هست؟ یا نه

+ اگه عاشق باشی آره عزیزم هست ، هستی؟؟

_ نمیدونم خاله گیجم ، دو دلم

+ عکسشو نداری ببینم؟؟

گیج و منگ نگاش کردم که ادامه داد

+ عکس شاه دامادو میگم خنگول

_ آها ، نه ندارم خاله

با یادآوری شمارش که تو گوشیم بود بشکنی زدم و گفتم :

_ واستا واستا فک کنم داشته باشم

+ خوب نشون بده
 

پارت68
لواشک حاجی😋📿

گوشیمو در آوردم و فوری شماره طاهارو سیو کردم داخل گوشیم ، وارد تلگرام شدمو منتظر موندم تا شمارش بالا بیاد

بعد از دو دقیقه اسمشو سرچ کردم که خوشبختانه بالا اومد ، روی پروفایلش زدمو منتظر شدم تا لود شه

اه نت انقد ضعیف بود که فقط میچرخید ، بالاخره بعد از ۳دقیقه عکسش باز شد که گوشی رو به طرف خاله گرفتم و گقتم :

_ خاله اینه

خاله گوشی رو از داخل دستم گرفت و با دقت زوم کرد روی عکس طاها

چشماشو ریز کرده بودو به عکسش خیره شده بود ، یه تای ابروشو بالا انداخت و گفت :

+ خوشگله ، چند سالشه؟؟

_ ۲۶ سالشه خاله

+ خوب خوبه ، کارش چیه؟؟

_ نمیدونم والا

+ وا مگ میشه ندونی؟

_ خوب زیاد ندیدمش که ، کلا چند بار باهم رفتیم بیرون اونم برای خرید بود

+ شمارشو بگیر زنگ بزن بهش

_ چرااا خاله

+ کاریت نباشه دختر انجام بده فقط ، نترس کاریش ندارم

گوشی رو از دستش گرفتمو به طاها زنگ زدم ، روی بلند گو گزاشتم و گوشیو به دست خاله دادم

بعد از چند تا بوق جواب و گفت :

+ سلام

خاله خنده ای کرد و گفت :

_ سلام بر شما قربان ، خوب هستین؟

+ سلام ، شما؟

_ من خاله نفس خانوم هستم

+ به به سلام خوب هستین شما؟ شرمنده نشناختم

_ خواهش میکنم آقا داماد . مادر خوب هستن؟؟

+ بعله سلام میرسونن خدمتتون 
 

پارت69
لواشک حاجی😋

_ بعله ممنون سلام میرسونن خدمت شما

+ سلامت باشن. چند تا سوال داشتم ازتون ، وقت صحبت دارید؟؟

_ بعله خواهش میکنم بفرمایید

خاله تک سرفه ای کرد و گفت :

+ خوب اول با شغل شروع میکنم . شغل شما چیه ؟؟

_ والا من فروشنده فرشم ، پیش پدرم کار میکنم ، داخل مغازه ایشون

+ ازخودت چی داری؟؟

نگاهی به خاله با چشم بهم اشاره کرد یعنی نگران نباشم

_ متوجه نشدم؟

+ ببین پسر جان ، من میخوام بدونم غیر از اینکه بابات مغازه و خونه و زمین داره ، شما به اسم خودت چیداری؟؟

_ من به اسم خودم خونه ، ماشین و شغلمو دارم

+ خوب خوبه ، چقدر نفسو دوسداری؟ این دختر مثله دختر خودم میمونه ، بیش از اندازه دوسش دارم

_ اونقدی دوسش دارم که پاش وایستادم

+ خوبه ، تحصیلاتت چیه؟؟

_ بنده فوق لیسانس مهندسی برقی رو دارم

+ خیلیم عالی ، جسارتا چند تا فرزند هستین؟

_ یه خواهر کوچیک تر از خودم دارم

+ ببخشید انقد سوال میپرسما ، حقوقتون در ماه چقدره؟؟

_ خواهش میکنم راحت باشین ، ماهی ۵۰ملیون

خاله چشمکی بهم زد و ادامه داد:

+ بسیار عالی 


پارت70
لواشک حاجی😋

_ سوال دیگ ای هم هست خاله جان؟؟

+ بعله عزیزم چند تا سوال دیگه هم هست

_ خوب بفرمایید

+ شما مشکلی با کار کردن خانوما که ندارین؟؟

_ خیر ندارم ، خانوما هم به اندازه آقایون حق کارکردن دارن

+ درسته ، متاسفانه وقتی برای خواستگاری تشریف آوردین بنده حظور نداشتم ، انشالله یه قراری بزاریم همه دیگه رو ببینیم

_ بنده هروقت که شما دستور بدین در خدمت هستم

+ فعلا یه چند روزی نفس مهمون منه ‌. بهتون خبرمیدم

_ باشه حتما ، در خدمت هستم

+ خدانگهدار

_ خداحافظ

خاله گوشی رو قط کردو به دستم داد ،

+ به نظر که کیس خوبیه ، حالا باید از نزدیکم ببینمش تا نظرمو بگم

_ خاله کل سوالاتو پرسیدیا

+ نه خاله جون حالا مهماش مونده

_ یاخدا . دیگ چیا هستن مگ

+ حالا به وقتش میفهمی ‌. برم یه چیزی درست کنم بخوریم

خاله به سمت آشپزخونه رفت و من موندم با یه دنیا فکرو خیال

به سمت دسشویی رفتم تا ابی به صورتی بزنم ‌، شیر ابو باز کردمو خنکی ابو روی پوستم حس کردم

دستو صورتمو شستم و باحوله خشک کردم ، به سمت آشپزخونه رفتم که خاله مشغول آشپزی بود

_ راستی خاله کیا نمیاد؟

+ زنگ زدم بهش خاله جان . برای شام میاد

_ عه چه خوب

+ هرچند که درجریان هستم تو مهمونی همو دیده بودین کلکا

تک خنده ای کردم و گفتم ‌:

_ ای خاله باهوش ، هیچ چیزی از دستت در نمیره ها
 

پارت71
لواشک حاجی😋📿

خاله خنده ای کرد و چشمکی بهم زد ، قصد داشت برای شام پاستا درست کنه چون میدونست که عاشقشم

کمی کمکش کردم و بعد از تموم شدن کارا باهم به سمت هال رفتیم

خاله از داستانای دوران نامزدیش برام میگفت و منم مشتاقانه گوش میدادم

بعد از ۲ساعت کیا شیرینی به دست وارد خونه شد که با دیدنم ابروهاشو بالا انداخت و گفت :

+ به به ببین کی اینجاس ، نفس خانومه عزیزم

به سمتش رفتم و خواستم بغلش کنم که خودشو کشید کنار و گفت :

+ او او شرمنده ، تو که نمیخوای توسط آقا طاها دست گیر بشیم باز؟

_ عه کیا لوس نشو دیگ ، اون ک هنوز شوهرم نشده

+ خوب خلاصه که میشه ، دوسندارم مشکلی پیش بیاد

قیافمو مظلوم کردم که دماغمو کشید و گفت :

+ ببین چی خریدم برات ، شیرینی خامه ای

_ ووووییی مرسی که ، خیلی هوس کرده بودم

‌+ نوش جونت ‌

خاله با دیدن کیا اونو در آغوشش کشید و کلی ماچش کرد ، بعد از خوشو بش  همگی روی مبل نشستیم که کیا گفت :

+ خوب مامان چی برام سوغاتی اوردی از ترکیه؟؟

خاله چشمکی بهم زد و گفت :

_ هیچی ، مگه برای خرس گنده ام سوغاتی میارن؟؟
 

خب خب اینم از پارت ها برای پارت بعدی شرط نمیزارم ببینم چقدر این رمانو حمایت میکنین و دوستش دارین 😉😍

بای باییی🤩