فوتبال عاشقی پارت ۲

DINA DINA DINA · 1402/12/25 10:00 · خواندن 3 دقیقه

بعد از قرن ها با یه پارت طولان و جدید اومدم بپر ادامه 

برای پارت بعد ۲۰ تا لایک و ۲۰ تا کامنت 

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

معرفی شخصیت های جدید رمان(برای پارت ۲و۳):
رُزالین: خدمتکار خونه ی اِمیلی.
آلیس اگرست: دختر اِمیلی،خواهر آدرین. 
اِلیزابت اگرست: خواهر اِمیلی،خاله ی آدرین و آلیس. 
اِما اگرست: دختر اِلیزابت،خواهر زاده ی اِمیلی،دختر خاله ی آدرین و آلیس. 
اَلکساندر: شوهر اِلیزابت، شوهر خواهر اِمیلی،شوهر خاله ی آدرین و آلیس، پدر اِما و اَلکس.
اَلکس اگرست: پسر اِلیزابت،خواهر زاده ی اِمیلی،پسر خاله ی آدرین و آلیس.

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

                                                 آدرین 

آ:مامان برای ناهار دعوتمون کرده،آماده شو بریم. 
م:باشه
خودم هم به سمت کمد رفتم و یه تیشرت و شلوار مشکی بیرو آوردم و مشغول پوشیدنشون شدم.مرینت هم لباساشو پوشید.
آ:بریم
م:بریم
نگاهمون به سوئیچ ماشین ها دوختم نمی دونستم با کدوم ماشین بریم.برای همین رو به مرینت گفتم:با کدوم ماشین بریم؟
مرینت درحالی که سوئیچ لامبورگینی رو بر می داشت گفت:با این.
بی هیچ حرفی سوئیچ رو ازش گرفتم و به سمت ماشین رفتیم.
بعد از چند رسیدیم،از ماشین پیاده شدیم.خدمتکارا برای خوشامد گویی به سمتمون اومدن.
با مرینت داخل رفتیم.مامان مثل همیشه به استقبالمون اومد.
اِ:خوش اومدین.
و بعد منو در آغوش کشید بعد از من سراغ مرینت رفت و اونم به آغوش کشید.
به دلیلی که درست نمی دونم چیه مامان و بابا خیلی از مرینت خوششون میاد.
اِ:خوبی دخترم.
م:بله مامان
و بازم به دلیلی که نمی دونم چیه مامان و بابا دوست داشتن مرینت هم مثل من اونا رو مامان و بابا صدا کنه و چیزی که باعثه تعجبمِ اینکه مامان و بابا با مرینت و آلیس رفتار یکسانی دارن حتی رفتار آلیس هم باعث تعجبمِ،آلیس با دوستای مدرسه اش هم تازه بعد از یک سال که شناختشون با هاشون صحبت می کنه اما از همون اولم خیلی زود با مرینت گرم گرفت. اوایل فکر می کردم به خاطر اینکه مادر و پدر مرینت فوت کردن اما بعدا فهمیدم که موضوع این نیست اما موضوع چیه رو فقط آلیس و مامان و بابا و خدا می دونن.
                                            ♡مرینت♡
بعد از چند دقیقه رزالین با سینی شربتی به سمتمون اومد. 
ر:سلام 
م و آ:سلام
رامین درحالی که سینی رو سمت آدرین می گرفت گفت:بفرما داداش آدرین. 
آدرین درحالی که لیوان شربتی رو از سینی بر می داشت گفت:خوبی رزالین؟
ر:آره داداش آدرین 
اولین باری که این جا اومدم این مکالمه واسم خیلی عجیب بود آخه آدرین سنگدلو چه به این طور صحبت کردن اونم با یه خدمتکار.
همینطور توی فکر بودم با صدای آلیس به خودم اومدم.
آل:عه بدون من نشستین صحبت می کنید؟
پشت بند حرف آلیس صدای آیفون بلند شد.همه متعجب بودیم حتی اِمیلی.
آدرین با تعجب پرسید:مامان کسه دیگه ای رو هم دعوت کردی؟ 
اِ: نه
رزالین به سمت آیفون رفت بعد از چند ثانیه به سمت ما برگشت و گفت: اِلیزابت خانم به همراه خانواده هستن.
نمی دونم اِلیزابت کی بود که سر آدرین و آلیس با عصبانیت سمت مامان چرخیدن. 
اِ:این طوری نگاه نکنید من دعوتشون نکردم.