ماجراهای خردلی💛🙃
سلامممم رمان خون های منحرف وب ،نویسنده ی جدیدم بپرین ادامه🖐🏻😁
اسم رمان: ماجراهای خردلی💛
ژانر:انتقامی و عاشقانه❣
بچه ها یه چیزی در مورد رمانم بگم رمان من یه جورایی فصل سوم سس خردل میشه ولی نویسنده خودمم و نویسنده سس خردل این رمانو ننوشته و من همینجوری چون شاید خیلیا از پایان سس خردل خوششون نیومده خواستم برای خودم یه چیزی شبیه فصل سومش رو بنویسم که اسمشم فرق میکنه و ماجرا های خردلیه
و اینم بگم که من از رمان سس خردل اصکی نرفتم و میشه گفت فقط یکم ازش ایده گرفتم
اگه رمان سس خردل ۱و۲ رو نخوندین میتونین از گوگل و روبیکا و... دان کنید و بخونید تا بهتر بفهمید قضیه چیه
دیگه بریم برای پارت اول
#پارت۱
ناز:
نفس نفس زنون کلیدو از کیفم بیرون کشیدم و توی قفل در چرخوندم آروم درو باز کردمو رفتم داخل
همینکه به هال رسیدم خودمو پرت کردم روی کاناپه
_وای خدا هلاک شدم تو این گرما
با لبخند دستمو گذاشتم روی شکمم
_خب قند عسلم شنیدی خانوم دکتر چی گف؟گف ۴ ماه دیگه به دنیای ما میای اونوقت میتونی آبجیاتو ببینی، داداشتو ببینی، من و بابایی رو ببینی بعد که یه کوچولو بزرگتر شدی میتونی بدو بدو کنی یا بازی کنی حتی میتونی درس بخونی ولی به شرط اینکه کمتر مامانی رو به لگد ببندی و مامانیم کمتر فشار و حرص بخوره و دلیل این کارای عجیب و غریب بابات رو بفهمه
پوففففف دکتر گفته بود فقط باید استراحت مطلق داشته باشم و اصن استرس و فشار عصبی و نگرانی نداشته باشم ولی نمی دونم چرا این ماه های آخر یه دلشوره ی عجیبی داشتم
نمی دونم شاید به خاطر کارای مشکوک و عجیب ارسلانه که جدیدا داره میکنه
تامام
اینم از پارت اول ،خوشحال میشم نظرتون رو راجب پارت اول رمان رو توی کامنتا بهم بگین برو بچ
شرطم ۵ تا کامنت و ۸ تا لایک
راستی بچه ها هر روز به جز امروز یه پارت هدیه هم میدم که ربطی به شرط نداره و شرط برای پارت فرداس