💜به طرز عاشقانه ای ازت متنفرم💜

shroor shroor shroor · 1402/12/22 23:09 · خواندن 3 دقیقه

خب خب شرط کامل شد بیا ادامه 🥺❤️👈 

 

خب خب با کامل شدن شرط یک شرط جدید می آید 😁 

 

ولی قبلش یک پارت می آید 😁

خیلی خب دیگه بسه بیا پایین 

 این یکی خیلی طولانی 

بخاطر اینکه وقت زیاد دارم 

______________ 

گوشم رو برداشتم و زنگ زدم جواب داد 

_ سلام مرینت خوبی چه خبر 

 

_مرسی فعلا که اوضاع باب میلمه 

_خب چه خبر از اقاتون؟

_نمک رو زخمم نریز جولیکا اصلا حوصله ندارم 

 

_خیلی خب کی میای خونمون 

_بعد قرنطینه 

_بلع؟ 

_منظورم اینکه بعد اینکه ادرین اجازه داد 

_اها 

_میگم گوشی لوکا دست تو چیکار می‌کنه با اون کار دارم 😁😁😁 

_اخ ببخشید حواسم نبود لوکا داره دوش می‌گیره

_اومد بیرون بهش بگو زنگ بزنه 

_اوکی 

بعد خداحافظی با لوکا روی مبل نشستم و از حالت دراز 

 

کشید در اومدم نفس عمیقی میکشم که صدای در میاد 

به سمت در می‌رم 

 که نگو گودزیلا اومده 

در رو باز میکنه و میاد داخل 

 

میرم سمتش سلامی میکنم و به دستش نگاه میکنم 

ی پلاستیک مشکی همراهش بود 

بهش اشاره میکنم و لب میزنم 

_اینا چین؟ 

پلاستیک رو میده دستم و کتشو در میاره و میزاره روی 

 

پلاستیک مشکی و بعد می‌ره روی مبل میشینه 

اخم میکنم 

_امر دیگه ای 

پلاستیک مشکی رو میزارم روی زمین و بازش میکنم کلی 

شکلات و شیرینی 

با زوق بهش نگاه میکنم و لب میزنم 

_ به چه مناسبتی

 

رو بهم گفت 

_ مامانم فردا قرارع بیاد اینجا گفتم اینارو بیارم 

_ به قیافشون میاد خوش مزه باشن ممنون 

 

بعد با ی لبخند ملیحی نگام میکنه 

بلند میشم و پلاستیک رو برمیدارم کت رو هم میزارم سرجاش 

 

و کمی از شیرینی هارو هم میخورم 

 

🌃 شب 

 

بخاطر درد شکمم از خواب بیدار شدم این ۳ بارم بود 

 

رفتم سرویس و بعد ۵ دقیقه اومدم بیرون سرمو انداختم 

 

پایین و داشتم با دستم شکممو فشار می‌دادم 

 

که خوردم به چیزی سرمو آوردم بالا ادرین بود با نگاه

سوالی نگام میکرد 

 

_چرا اینجوری نگام می‌کنی آدم ندیدی 

 

_این ۲ بارته اومدی سرویس حالت خوبه یا چیزی می‌کشی 

 

_ نخیرم ۳ بارمه شکمم درد میکنه 

دستشو جلوی دهنش مشت می‌کنه و چند سرفه میکنه 

 

_ اونوقت بخاطر چی؟ 

دستشو از جلوی دهنش برمیداره و با لبخند مرموزی 

 

ادامه میده 

_ نکنه تو؟؟ 

 حلش میدم  و به سمت اتاقم حرکت میکنم و توی راه لب میزنم 

 

_خیر سرت اجازه نمیدی برم بیرون اونوقت میگی من ی چیزیم هست 

 

در اتاقمو باز میکنم و میرم داخل درو می بندم 

مجددا روی تخت ولو میشم چشمامو میبندم 

 

بعد چند دقیقه حس میکنم یکی پشتمه برمی‌گردم که نگو 

 

گودزیلا بود زود بلند میشم و لب میزنم 

_ تو اینجا چیکار می‌کنی بلند شو برو سرجات 

 

بلند میشه و گردنم میگیره و فشار میده و سرمو میزاره 

 

روی تخت بعد بغلم میکنه یکم خودمو ازش دور میکنم و 

 

لب میزنم 

 

_ اگه قرارع اذیتم کنی فردا که مامانت اومد اشپزی نمیکنم 

 

یعنی نمیتونم که آشپزی کنم پس فکر بد به سرت نزنه 

بعد چشمامو میبندم و می خوابم  

 

___________________ 

بدون شرط وقت کردم میدم 😊

خوشحال میشم حمایت کنی ❤️💬 

لایک کامنتی 

بابای❄️❄️🥺