⭐شمارا به یاد نمی اورم ⭐
🐾اومدم با پارت 1 🎶❤️
بپر ادامه 👈🥺
لایک و کامنت فراموش نشه ♥️❤️❤️
🥺بیا پایین👇👇
______________
سوگند:
برای مهمونی آماده شده بودم از اتاق بیرون اومدم و از
پله ها پایین رفتم
مسیح روی کاناپه نشسته بود از عقب چشماشو گرفتم
دستمو گرفت رفتم نشستم کنارش
_ مسیح آماده ای؟
مسیح سرشو به نشونه ی مخالفت تکون داد
اینبار با اخم و عصبانیت رو بهش لب زدم
_ مگه تو نگفتی میام تو قول دادی من با بچه ها کلی
برنامه ریختم
مسیح رو به من با حالتی بیخیال گفت
_ خب نمیام نظرم عوض شد
_ تو دیوونه ای تمام دوستان میخوان بیان همه با
رلشون میان نمیشه تنها برم تورو خدا لطفاً بخاطر من
_ خوبه خوبه...... حالا لوس نشو تو برو اگه نظرم عوض
شد میام گفتی خونه مرینا اره؟
_ بهت نمیگم
_ خیلی خب میام
_ خب زود اماده شو ساعت 6 باید اونجا باشیم
سری تکون میده و میره توی اتاق بعد ۱۵ دقیقه میاد
بیرون
_ خب من امادم
روی کاناپه دراز کشیده بودم سرمو بالا آوردم و لب زدم
_چقدر سریع
مسیح ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم راه زیادی
نبود ساعت 5:30 رسیدیم از ماشین پیاده شدیم
مرینا درست مقابل در ایستاده بود
_ به به زوج جدید هم اومدن بفرمایید داخل
_مرینا اینقدر مسخره بازی در نیار
داشتیم میرفتیم داخل که مرینا برگشت سمت من و گفت
_ فقط قرارع با بچه ها بریم بیرون و فست فود بخوریم
از خوشحالی زوق مرگ شده بودم
رفتیم داخل خونه مرینا و مسیح......
_______
پایان پارت 1 🍷🎀
۱0 لایک____۱۵ کامنت
(قبول کن که به توهم خوش میگذره وقتی با رلت بری
بیرون)
خوش بگذره😉