🖤 تظاهر به عشق 🤍 p3

𝓐𝓻𝓮𝔃𝓸𝓸 𝓐𝓻𝓮𝔃𝓸𝓸 𝓐𝓻𝓮𝔃𝓸𝓸 · 1402/12/02 15:58 · خواندن 3 دقیقه

برو ادامه مطلب 🤡 تولد اما هس 😃

 

 

 

اما : ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شدیم یکم باهم حرف زدیم و بعد دیگه من رفتم صبحانه درست کنم بعدش نشستیم روی میز و داشتیم باهم حرف می زدیم که دیدم حرف زدنمون کم کم داره عاشقونه می شه ؛ یعنی موضوع چیه ؟ کم کم نزدیک ساعت ۷ بود که باید میرفتم دانشگاه باهم راه افتادیم و رسیدیم ... دانشگاه که تموم شد گفت عشقم فردا بعد از ظهر ساعت ۴ بیا توی کافه باهات کار مهم دارم رفتم خونه و جک گفت توی خونه خودش چند تا کار داره که باید انجام بده پس منم تنها رفتم خونه و یکم خونه رو مرتب کردم که بهم اس داد و همش بهم حرف های عاشقونه میزد و بعدش خوابیدم همش تو فکر این بودم که یعنی چه کاری باهام داره ... 

                      صبح آن روز

اما : به سمت دانشگاه حرکت کردم ... بعد از دانشگاه رسیدم خونه و یه یه برق لب حرارتی صورتی ، خط چشم و کرم و ریمیل زدم موهامو دم اسبی بستمو یه نیم تنه صورتی و یه شلوار نسبتا کوتاه صورتی با کفش سفیدم رو پوشیدم ساعت ۳ و نیم بود به سمت کافه حرکت کردم که نیم ساعت توی راه بودم و ساعت ۴ بود .. کافه دو طبقه بود و توی طبقه های بالا جشن تولد و مهمونی های دوستانی برگذار می شد و توی طبقه پایین مردم میز و خوراکی سفارش میدادن از گارسون کافه پرسیدم که جک رو ندیدن و مشخصات جک رو هم بهش دادم و اون گفت طبقه بالا اتاق ۸ منتظر شما هستند تشکر کردم رفتم طبقه بالا اتاق ۸ در زدم و جک در رو باز کرد داخل اتاق تاریک بود و جک سریع جلوی چشام رو بست و منو داخل اتاق برد و توی گوشم زمزمه کرد عشقم تولدت مبارک ❤ داشتم ذوق مرگ می شدم یعنی جک اینقدر دوسم داره که برام جشن تولد گرفته 🥺 چشام رو باز کرد که دیدم ماریا و دوستای صمیمیم همه هستن و همشون بلند گفتن تولدت مبارککک و برف شادی روی سرم ریختن خیلی خوشحال بودم ولی جای یه نفر خالی بود آمل اون فرانسه هس خیلی دلم براش تنگ شده که یهو جک محکم بغلم کرد و گفت یه سوپرایز دیگه هم برات دارم عشقم که یهو دیدم آمل بهم نزدیک شدو بغلم کرد و گفت مهربونم قشنگ ترین خواهر دنیا تولدت مبارک 🥺 و بهم گفت وقتی فهمیدم تولدت هست سریع خودم رو از فرانسه به آمریکا رسوندم ❤️🥺

اما : خیلی خوشحال شدم و بیشتر از همیشه جک رو دوست داشتم چون به فکردم بوده و خواهرن رو هم دعوت کرده نزدیک به ۲ سال بود که آمل رو ندیده بودم 🥺 دلم خعلی براش تنگ شده بود 🤍 بعد کلی باهم رقصیدیم و حرف زدیم خیلی بهم خوش گذشت که دیدم کیک رو زدن به صورتم و کلی خندیدیم بعد دیدم که یدونه کیک دیگه هم دارن بعد صورتم رو شستم و اون یکی کیک رو خوردیم خیلی بهمون خوش گذشت و بعد دیگه شب شده بود و جک گفت امشب می خوام پیشت باشم عشقم دوس داری خونه من بریم یا خونه خودت خوشگلم ؟ گفتم امممم بریم خونه من گفت باشه کیوتم ❤ به سمت خونه من حرکت کردیم و رسیدم و گفتم خب امشب می خوام یه شام خیلی خوشمزه برات درست کنم و گفت بیا بشین عشقم نمی خواد و من گفتم نه دیگه جک تو خیلی برام زحمت کشیدی و باید برات جبران کنم که دستم و کشید و منو نشوند روی پاهاش و شروع کرد با ولع لبام رو خوردن و منم همراهیش می کردم بعدش بلند شدم و رفتم توی آشپز خانه داشتم پیتزا درست می کردم و داشتم پنیر پیتزا رو می ریختم که جک اومد پشت سرم و کمکم پنیر پیتزا رو ریخت و دستاش رو دور کمرم حلقه زد و گفت خیلی دوست دارم مهربونم ❤️