『』RED ROSE『』
²³..PART
سلام خوشگلامممم اومدم با پارت بعدییی(((:
واقعا از حمایتاتون ممنونممم خیلی زود شرط پارت قبلی رو کامل کردیننن(((:
مرینت: بلخره سوار هواپیما شدم و سر جام نشستم... بعد از چند لحظه یک دختر پر انرژی و بامزه ک تقریبا همسنم بود اومد و پیشم نشست
آلیا: سلامممم من آلیا هستم مثل اینکه قراره تویه این سفر کنار هم باشیممم((:
مرینت: سلام آلیا... من مرینتم آره مثل اینکه پیش همیم...
آلیا: از اشنایی باهات خوشوقتمممم مرینت
مرینت: منم همینطور(:
........................
مرینت: هنوز دو ساعتم از پروازمون نگذشته بود اما من خیلی با آلیا اوکی شده بودم... اون از زندگیش برام تعریف کرد و گفت ک تو آمریکا ی شرکت بین المللی فیلم سازی داره... حس کردم دلم میخواد باهاش حرف بزنم... برای همین همه جی رو بهش توضیح دادم... باهم گریه کردیم... خندیدیم... تحت تاثیر قرار گرفتیم و تاسف خوردیم... و بیش از حد باهم صمیمی شدیم...
الیا: مرینت
مرینت: جانم؟
الیا: میگمممم تو ک دیگه قراره تو امریکا زندگی کنی... دختر خیلی خوشگلیم هستی... بیا تو شرکت ما کار کننن بیا تست بازیگری بده! بعدشم دیگه نیاز نیست دنبال خونه بگردی! قراره پیش من زندگی کنی و اصلانم نه نمیگیییی تو الان نیاز به محبت داری مامانییی
مرینت: بازیگر شدن... همیشه آرزوشو داشتم... خیلی فرصت خوبیه اما نه دوست ندارم کسی رو اذیت کنم و اینکه ممنونم ازت اما دوست ندارم مزاحمت بشم(:
آلیا: مرینتتتتتت کصخل نشوووو دختررر اصلانم کسی رو اذیت نمیکنی و اصلانم مزاحمم نیستی! دیگم حرفی نزنننناااااا به زندگی جدیدت خوش اومدی(:
مرینت: آلیا... واقعا نمیدونم باید چی بگم... خیلی خیلی ازت ممنونم(((:
آلیا: قربونت بشم آخه مامان خوشگله(:
مرینت: (:
.........................................
آدرین: تقریبا ی ربع دیگه میرسیدم جلوی آرایشگاه... خیلی خوشحال بودم ک مرینت قرار بود بلخره برای همیشه مال من باشه... وقتی رسیدم سریع از ماشین پیاده شدم و به سمت آرایشگاه رفتم
آدرین: سلام خانم. من دنبال خانم مرینت دوپن چنگ اومدم... میشه لطفا اگر کارشون تموم شده بگین بیاد؟
_: مرینت دوپن چنگ؟
آدرین: بله.
_: آقای محترم ایشون به محض اینکه رسیدن اینجا کاراشون رو کنسل کردن و رفتن!
آدرین: چی؟! چی دارین میگین شما؟
_: همونطوری ک بهتون گفتم نیستن... خدانگهدار.
آدرین: خ...خدانگهدار... انگار دنیا داشت دور سرم میچرخید... یعنی چی ک کاراشو کنسل کرده بوده و و رفته بوده؟! بهش زنگ زدم اما گوشیش خاموش بود... نمیتونستم باور کنم... سوار ماشین شدم و سریع به سمت خونه رفتم اما اونجا هم نبود اما ی کاغذ روی میز بود ک توجهمو جلب کرد... برش داشتم... روش نوشته بود:
خدافظ پسر کوچولویی که با زندگیم بازی کرد و ازم سو استفاده کرد... خدافظ برای همیشه!
آدرین: چندین بار نوشته ی رو نامه رو خوندم... اما نمیتونستم باور کنم... همونجا روی زمین نشستم و اشکام ناخودآگاه سرازیر شد... باورم نمیشد... من با مرینت چیکار کرده بودم که رفت؟ چرا رفت؟ چطوری تونست اینکارو بکنه؟ دیوونه شده بودم و فقط گریه میکردم...
...END
خب خب شیطونا میخوام یکم شرطو زیاد بدم اینسری(: لطفا نگین شرط زیاده(: چی میشه منم مثل خیلی نویسنده ها یک بارم ک شده شرط زیاد بدم؟🥺
برای پارت بعد
60 لایک
70 کامنت
دوستون دارم
بوج بهتون
بای باییی(((: