لواشک حاجی P25,26,27🍒🍭
ببخشید بابت تاخیر
یه کوچولو ناراحت بودم حوصلم نکشید پارت بدم
شرط 35 لایک 35 کامنت
پارت25
با یه حالت خاصی نگام کرد و گفت:
+ کی بود؟؟
_ دوستم بود ، زنگ زد گفت امشب دعای ندبه دارن منم برم که باهم دیگ ثواب کنیم
+ چه عالی ، حتما برو اینجور مراسما واقعا خوبن
تو دلم داشتم بهش میخندیدم و مسخرش میکردم ، بعد از ۲۰دقیقه غذارو آوردنو مشغول خوردن شدیم
بعد از ناهار یکم چرخ زدیم تا ساعت ۴ بشه و پاساژا باز کنن . طاها دو دست کت و شلوار برای خودش خرید که اصلا باب میلم نبود
هرچند برام مهمم نبود اصلا. بخاطر همین نظری ندادم راجبش ، بعد از تموم شدن خریدامون آدرس خونه کیارشو بهش دادم تا منو برسونه
ساعت 5 ونیم بودو وسط ترافیک گیر کرده بودیم ، کلافه دستمو بردم و شیشه ماشینو پایین دادم
شالم از سرم افتاده بود ولی خسته تر از اونی بودم که بخوام درستش کنم ، زیر نگاهای خیره طاها داشتم ذوب میشدم ولی سعی کردم اهمیت ندم
بالاخره ترافیک باز شدو بعد از 45 دقیقه رسیدیم. جلوی ویلای کیا ایستاد و گفت:
+ همینجاست؟؟؟
نگاهی به بیرون انداختم و گفتم :
_ اره ممنون
ساک لباسامو برداشتمو خواستم از ماشین پیاده شم که از شانس بدم شاستی بلند قرمزی دقیقا جلوی ویلا ایستاد و چند تا دخترو پسر ازش پیاده شدن
وضع دخترا انقد ناجور بود که فک کنم طاها فهمید که بهش دروغ گفتمو لو رفته بودم
با تعجب نگام کرد و گفت:
+ مگه نگفتی دعای ندبس؟؟ جدیدا با این وضع میان برای قران خوندن؟؟ اونم با پسر!!
من منی کردم و گفتم:
_ اومممم چیزه میدونی!! اینا شوهراشونن دیگه . اومدن خانوادگی دعا کنن
+ پس که اینطور! باشه پس منم میام
وای خدا بدبخت شدم رفت ، اگه میومد بالا و میدید که پارتیه حتما به بابا میگفت ، بعدشم دیگ مرگم حتمی بود
از ماشین پیاده شد و دزد گیرو زد . هاجو واج داشتم نگاش میکردم که گفت :
+ بریم
به ناچار پشت سرش راه افتادمو تو دلم داشتم خدا خدا میکردم که کیا درو باز نکنه اصلا
پارت26
خدایا یه گوسفند قربونی میکنم همین الان زلزله بیاد ، نه نه اصلا سونامی بیاد غرق شیم ولی به این مهمونی کوفتی نریم
به آیفون خیره شده بودم که طاها گفت :
+ پس چرا زنگ نمیزنی؟؟
نفس عمیقی کشیدم و زنگو زدم ، کیا آیفونو برداشت و گفت :
+ کیه؟؟
_ منم کیا
+ به به چطوری نفس؟ بیا بالا شیطون
نگاهی به قیافه طاها انداختم که قرمز شده بود ، اخم کرده بود و تند تند نفس میکشید
دیدم اوضاع خیطه پس پیش دستی کردمو گفتم :
_ پسرخالم بود . میخوای اصن نریم ها؟ اگه اذیت میشی البته
+ نه بریم . میخوام ببینم چجوری دعای ندبه میخونی
شونه ای بالا انداختم و گفتم :
_ هرطور راحتی بخاطر خودت گفتم
طاها درو باز کردو جلوتر از من حرکت کرد ، لبمو گاز گرفتم و هر آن نزدیک بود پس بیوفتم از استرس
تند تند قدم برداشتم و شونه به شونه طاها حرکت میکردم ، به در ورودی که رسیدیم در باز شدو چهره کیا نمایان شد
دندونای لمینیت شدش مث آدامس شیک میدرخشید و لبخند پتو پهنی زده بود ، با دیدنم جلو اومدو خواست بغلم کنه که طاها مانعش شد
+ سلام
کیارش با دیدن طاها دستی به گردنش کشیدو گفت :
_ شما؟؟
طاها دستشو دراز کردو گفت :
+ طاها شمس هستم
کیا یه تای ابروشو بالا انداخت و گفت :
_ خوشبختم آقا طاها منم کیارشم پسرخاله نفس جان
و دستشو دراز کردو باهم دست دادن
برای کیا چشمو آبرو میومدم تا یه وقت تعارف نکنه بریم داخل که سرشو تکون دادو گفت:
_ بفرمایید داخل دم در بده
چشم غره ای بهش زدم و باهم وارد خونه شدیم
با دیدن چیزی که رو به رومون بود نزدیک بود از ترس شلوارمو خیس کنم
آهنگ ملایمی پخش شدو پسرا و دخترا دو به دو شروع به رقص تانگو کردن
طاها خم شدو دم گوشم جوریکه کیا نشنوه گفت :
+ که دعای ندبه آره؟؟ هه
ترسیده نگاهی به قیافش کردم و آب دهنمو قورت دادم
پارت27
لبخند زورکی زدم و رو به کیا گفتم :
_ کیا جان چند لحظه میای؟؟
کیا سری تکون دادو دنبالم راه افتاد ، به سمت آشپزخونه رفتم و لباسامو گزاشتم روی میز ، برگشتم به سمتش و گفتم :
_ میمردی تعارف نمیکردی بیاییم داخل؟
+ وا خل شدی نفس؟؟ این همه راهو اومدی فقط سلام کنی بری؟؟
_ بابا خنگول من به این گفتم اینجا یه دورهمی زنونس ، از اونا که زنا باهم قران میخونن و ذکر
کیا خنده ای کرد که گفتم :
_ زهرماررر چرا میخندی؟
+ چون یه تختت کمه ، چرا بهش دروغ گفتی خوب؟؟
_ چون اگه راستشو میگفتم میرفت میزاشت کف دست بابام . بعدشم فاتحه
+ باشه ولی به قیافش نمیخوره آدم فروش باشه
_ وای کیا منکه نمیشناسمش چجور آدمیه. شاید باشه
+ نفس جدی جدی قراره با این ازدواج کنی؟؟
_ نه بابا مگ خل شدم؟؟ تا هفته دیگ دمشو میزاره رو کولشو میره . مث اینکه منو دست کم گرفتیااا
+ نه شما کارت درسته . خوب حالا با این بچه مثبت چیکارکنیم؟؟
_ اینو بسپار به من ، قرص خواب داری؟؟؟
+ آره چطور؟
_ یه ۵.۶تایی بده بهم بریزم تو آب میوش بلکم بخوابه بتونم بیام یکم عشقو حال کنیم
+ اگه بفهمه چی؟؟
_ نمیفهمه نترس
+ باشه مسعولیتش پای خودت ، تو کابیت هس بردار. من میرم پیش بچه ها
_ برو الان میام
کیا از آشپزخونه بیرون رفتو منم به طرف کابینتا رفتم تا دنبال قرص بگردم ، تک تک کابینتارو گشتم ولی چیزی پیدا نکردم
کلافه پووفی کشیدمو خواستم برم دنبال کیا تا ازش جای دقیق قرصارو بپرسم که دختری وارد آشپزخونه شد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حمایت کنیدااااااا
بوص ب لپتون