💜به طرز عاشقانه ای ازت متنفرم💜پارت 1

shroor shroor shroor · 1402/12/16 22:03 · خواندن 3 دقیقه

P1 اومدم با پارت 😍🤩 

بخونید و لذت ببرید 💜🤍

و🧐

لایک کنید تا منم لذت ببرم😉🤍 

__________________________________________________

Marinette: 

 

با هزار دعوا بلاخره قرار شد با ادرین اگرست پسر شریک 

 

 پدرم ازدواج کنم  

توی ارایشگاه بودم مادرم پشت سرم بود هیچ واکنشی  

 

نشون نمی‌داد نمی‌دونستم خوش حاله یا ناراحت همین ناراحتم میکرد 

 

نمیتونستم باور کنم ادرین ی همچین کسی باشه اون زندگیمو به جهنم تبدیل کرد 

هیچ وقت نمیتونم ببخشمش با دروغ کوچیکی که اون گفت 

الان مجبورم باهاش ازدواج کنم 

زندگیشو به بدترین شکل ممکن تبدیل میکنم 

_مرینت مرینت 

با صدای مادرم پرده افکارم پاره شد و بهش نگاه کردم 

_تموم شده بلند شو و خودتو ببین چقدر قشنگ شدی! 

این حرف رو میزد ولی خوشحالی یا کوچیک ترین لبخندی روی لبش دیده نمیشد 

 

بلند شدم رو به روی آینه وایسادم قشنگ شده بودم 

 

ولی به چه قیمتی به قیمت بد بخت شدم عجب بخت سیاهی 

 

با لباس عروس به سمت در آرایشگاه رفتم توی همون 

لحظه ادرین رو با لباس دامادی دیدم به عقب نگاه کردم 

عروس های دیگه شیفتش شده بودن😍 

ولی اگه میدونستن که واقعا کیه فکر نکنم حتی نگاهش 

میکردن 

شب شده بود به سمت ماشین رفتیم (مرینت_ادرین) 

ادرین در ماشین رو برام باز کرد سوار شدم اونم سوار شد 

به سمت تالار رفتیم 

ادرین وسط راه شروع می‌کنه به حرف زدن از نظر من واقعا 

بعید بود چه رویی هم داشت 

_ خوش حال نیستی؟ 

با ی نگاه سرد جوابشو میدم 

بعد اون هیچ حرفی بین مون رد و بدل نمیشه 

چند دقیقه بعد میرسیم به تالار  

ادرین پیاده میشه درو برام باز می‌کنه جلوی مهمونا 

وایساده بودیم 

وای اگه بیرون اینقدر شلوغه داخل چقدر می‌تونه شلوغ 

باشه 

بازوی ادرین رو می گیرم با تعجب نگام میکنه 

با ی لبخند لب میزنم 

_بریم؟ 

ادرین سرشو تکون میده و باهم حرکت میکنیم 

داخل سالن طبق انتظارم شلوغ بود بازوی ادرین رو ول 

 میکنم 

و کنار هم روی صندلی میشینیم 

بعد کلی جشن و خوش گذرونی عاقدر شروع می‌کنه 

مرینت دوپن چنگ ایا بنده وکیلم شمارا به عقد دائمی 

آقای ادرین اگرست در بیاورم..... 

و به همین ترتیب بخت سیاه من پهن شد 

به دور و برم نگاه کردم 

چی باید میگفتم بله رو میگفتم و خودمو بد بخت میکردم 

یا ن رو میگفتم این مراسم ازدواج رو واسه خانوادم به 

مراسم عزا تبدیل میکردم 

بله رو به سختی به زبون میارم شب از نصف گذشته بود 

سوار ماشین شدیم 

به سمت ویلایی رفتیم که ادرین گرفته بود 

به محض ورود به ویلا به سمت اتاق رفتم لباس عروس رو 

در آوردم و لباسی راحتی رو پوشیدم و اومدم بیرون 

ادرین رو ندیدم......یهو...... 

______________________________ 

پارت بعد به لایک های شما ربط داره🤍💜♥️

کامنت بدین ببینم چطور نوشتم یک ساعت طول کشید 

تا خوب بنویسمش 😍 

فردا پارت میزارم اگه کم بود حتما لایک هاتون کم بوده 

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁