Queen game😈💦 پارت اول
ی رمان جدید و منحرفی اوردم 😻 پارت دومش منحرفیه.! حمایت فراموش نشه ❤️ بپر ادامه 👈
مقدمه : خیلی وقت بود شهوت درونم رو محکوم به سکوت کردم،ولی اون شب غریبه ی من مانعم شد. اون شب اون غریبه اتش شهوتم رو روشن کرد، و این ی گناه شیرینی بود که من دوباره و دوباره انجامش میدم با اون غریبه!!
من به اون غریبه علاقه ای ندارم.
بهش
اعتیاد پیدا کردم،و اون مال منه.
درب بزرگ عمارتی که به کلوب معروف بود باز شد با کفش های پاشنه بلند مجلسی وارد حیاط شلوغ و پر از محافظ که با کت شلوار مشکی گوشه های باغ ایستاده بودن شدم
دیگه لازم نبود کارهایی انجام بدم که دلم
نمیخواست ویسکی فروشی در این عمارت بزرگ و
پر از قمار که نگاه کردن به مرد های این عمارت
اتش شهوت رو روشن میکنه بهترین کار دنیا محسوب میشد .
مقابل پله ها ایستادم فرش قرمز روی پله ها پهن بود قیمت اون فرش از حقوق کل سالمم بیشتر بود دم و باز دم ساده ای انجام دادم و کیفم رو محکم گرفتم
از پله ها بالا رفتم مقابل در قهوه ای چوبی ایستادم در رو اروم هل دادم عطر تلخ مشروب رو سریع حس کردم
شکل و شمایل کلاب و زیاد بودن نگهبانا نشانه ی وجود هر نوع کار غیر قانونی بود که قمار کوچیک ترین اون ها بود.
اینجا هیچ آدمی از زیاده روی مصرف ویسکی به سمت سرویس نمیدوید
از پله ها بالا رفتم و مقابل میز ایستادم مردی با نقاب قرمز شرابی روی صندلی نشسته بود
_ برای عضویت اومدین..؟
_ بله
برگه ای از کشوی میز چوبی طرح دار برداشت و روی میز گذاشت
_ به تمام سوالات جواب بدین.!
_ بله.؟
_ فرم رو پر کن..
برگه رو برداشتم طرح هایی با رنگ طلایی روی برگه کشیده شده بود چقدر برای عادی بودن اینجا پول میدن.؟
فرم رو پر کردم و برگه رو روی میز گذاشتم سرشو بالا گرفت
_ خانم لافریر.؟
_بله..مرینت لافریر.!
کارتی روی میز گذاشت کارت رو برداشتم بازم شرابی رنگ.؟
_ اگه پذیرفته شدین. تماس می گیریم!
_ باشه
به سمت در قهوه ای رنگ برگشتم و کارت رو داخل کیفم گذاشتم فرش قرمز هنوز زیر پاهای من بود آیا می تونست همیشه باشه.!
از چهارچوب در رد شدم
نزدیک های غروب بود
کلید رو چرخوندم و وارد حیاط خونه شدم
ماریا رو روی صندلی دیدم مثل همیشه در حال خودارضایی بود
_ مرینت،برگشتی.؟ فکر میکردم دیگه نمیای فکری به حال کرایه عقب موندت کردی..؟
دستی لای موهام کشیدم
_ دخترای همسن تو هر روز با ی نفرن..و پارتنر های های زیادی دارن
دستشو بین پاهام قرار داد
_ اگه کمکم کنی به چیزی که بخوام برسم...
دستشو پس زدم و در حال قدم زدن به اتاقم لب باز کردم
_ من برای سرگرمی اینکارو نمیکنم.! چه برسه به کار..
برگشتم سمتش
_ من خیلی وقته سعی میکنم حس شهوت رو کنار بزارم..
با اعتماد به نفس لب زد
_ هرجور مایلی..
در اتاق رو باز کردم و سریع کفش هام رو در اوردم ماریا زنی ۲۸ ۲۹ ساله بود
یکی از پارتنر هاش به طور اتفاقی منو میبینه و به ماریا پول زیادی پیشنهاد می کنه ولی ماریا باید منو متقاعد میکرد که هم خواب پارتنرش بشم اینو خیانت حساب کنم یا هوس.؟
روی تخت نشستم و کارت رو از کیفم بیرون آوردم و نگاهی بهش انداختم موهام رو پشت گوشم انداختم
_ فکر میکردم چیز بدرد بخوری باشه،ولی فقط چند عدده؟
بلند شدم و روی صندلی نشستم و کارت رو روی میز گذاشتم
سرمو کنار کارت روی میز گذاشتم
_ یعنی میتونه ی رمز باشه، یعنی میتونم عضو اون کلاب بشم.!؟
بیخیالش شدم و روی تخت دراز کشیدم خسته بودم چشمام رو روی هم گذاشتم و خوابیدم.. تاریکی مطلق..
آروم چشمام رو باز کردم سرمو چرخوندم تکون خوردن پرده های سفید نشون دهنده اینکه امروز هوا خوبه لبخند رضایتی زدم و بلند شدم اولین کاری که همیشه انجام میدادم چک کردن موبایلم بود
رمزش رو باز کردم با کنجکاوی ایمیل جدیدی که برام اومده بود رو باز کردم
چشمام برق زد
عضو کلاب شدم.من. پذیرفته شدم...
از اتاق بیرون زدم
ماشین رو روشن کردم
و به محل کارم رفتم
کار آبرومندانه و خوبی بود
وارد شرکت شدم و به سمت اتاق مدیر رفتم صدای پاشنه های کفشم بلند بود دختر های زیادی مثل من اینجا کار میکردن همشون موقع تعطیل شدن شرکت از پارتنر های جدیدشون حرف میزدن
دستمو مشت کردم و چند ضربه به در زدم کفشم رو به زمین میزدم و منتظر بودم
_ بیا تو
وارد اتاق شدم رو بع روی من روی صندلی مهمان دختر مو بلوطی نشسته بود و لباس های بهم ریخته و صورت اشفته ای داشت
اینجا به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد حتی مدیر عامل شرکت هم پارتنر داره.!
فرم رو که بین ساعد دست و سینه هام بود روی میز گذاشتم
_ بفرمایید.! سر وقت آوردم..
اشاره ای به دختر مو بلوطی کرد
_ بعدا می بینمت.!
دختر مو بلوطی با حالت غیرعادی بلند شد.. دختر بیچاره چند راند کردنش که به این روز افتاده
نگاهمو به رئیس هوس بازم دوختم..!
که از پشت میز بیرون اومد و پشت سرم قرار گرفت برگشتم سمتش حالا من تکیه به میز رو به روی رئیسم بودم موهام رو پشت گوشم انداخت
_ حیف تو نیست.؟ دست هر کسی بیوفتی.؟
زبون بازی رو خوب بلد بودم..اما نه جایی که قرار باشه بخاطر مهارتم از بازی حذف بشم.!
_ برادرم کجاست.! کجا فرستادینش.؟
نفس کلافه ای تحویلم داد و اخم کرد
_ ی دنده و بد قلغ
هولش دادم و سریع از اتاق بیرون رفتم و پشت میز نشستم
بعد ۸ سال کار بلند شدم . و فرم هارو به مردی که میخواست به اتاق مدیر بره دادم و از شرکت بیرون زدم
سوار ماشین شدم نزدیک های غروب بود تصمیم گرفتم به اون کلاب برم
░ غافل از اینکه اون کلاب معمولی نیست و سکس کلابه.!░
انچه خواهید دید:
- بخاطر دستور خشنش نوک سینه هام زیر سوتینم برجسته شد!
- اون صورت زن رو به کیرش نزدیک تر کرد..
حمایت قلبام.پارت بعد منحرفی.!
❤️