صیغه اجباری 🍷🤍 ¹³:𝖕𝖆𝖗𝖙
اخ دیر شد معذرت ❗❤️ راستی عزیزانی که داخل گفتمان فوشم دادنو حلال نمیکنم 😁 بابا رمانه دیگه فوش چیه..؟
اسپویل گذاشتم...
کسایی هم داخل گفتمان گفتن از چه قراره ولی خب فقط زحمت بیهوده
هرکس حدس بزنه و داخل کامنت ها بگه (بجز پانیا) بهش جایزه تعلق میگیره فقط باید درست بگه ✓✓✓
روی تخت نشستم و زانو هام رو بغل کردم زندگیی هیچوقت اونجوری که میخواستم نبود
گابریل بخاطر پول کزایی که به پدرم داد منو برده جنسی و صیغه ی پسرش کرد و پدر و مادری که
هیچ وقت پشتم نبودن باعث این اتفاق شدن سرمو بین پاهام فشردم چند شبی بود سردرد داشتم و چشمام سیاهی میکرد
M:الان دو کارت روی میزه.ادرین ..دنیل
خودمو به تاج تخت تکیه دادم در اروم باز شد و الیا با ی جعبه پیتزا اومد داخل و در رو با پا بست جعبه رو روی میز گذاشت
a بیا بخور.. نمیدونستم غذای مورد علاقت چیه ..!
از ادرین اجازه گرفتم و پیتزا سفارش دادم
کنارم روی تخت نشست و دستمو محکم گرفت
a: نمیدونم دوستت داشته یا نه.! ولی الان حتما ی حسی بهت داره که میخواد باهاش بری.
دستمو آروم ول کرد و کمکم کرد بلند شم روی صندلی نشستم الیا از اتاق بیرون رفت
………
آروم از اتاق بیرون اومدم و به سمت اتاق ادرین رفتم
پشت در ایستادم و به این فکر میکردم که اگه کارت اشتباهی رو برمیداشتم چه بلایی سر زندگیم میومد..
در زدم و اروم وارد اتاق شدم هیچ تغییری نکرده بود تمیز و مرتب
چشمم دنبال ادرین بود که روی صندلی خوابش برده بود
کامپیوترش روشن بود
آروم نزدیکش شدم و به کامپیوترش چشم دوختم
چشمام گرد شد و تنم لرزید تک تک کلمه هایی که به دنیل گفتم روی صفحه کامپیوترش میرقصیدن و منو تهدید به ی اتفاق بزرگ تر میکردن
لبمو گاز گرفتم که چشمم افتاد به فایل هاب صوتی کنار کلمات
مطمئن شدم صدای من و دنیله..
کامپیوتر رو خاموش کردم نمیخواستم بفمه که میدونم از حرف های منو دنیل باخبره
صندلی کنارش رو عقب کشیدم تا بشینم
ولی با چشمای زمردی خمارش رو به رو شدم
A: برای چی اومدی اینجا..؟
با اعتماد به نفس روی صندلی نشستم
- M: میخواستم باهات حرف بزنم همین..!
سرشو لای دستاش گرفت و دندون هاش رو روی هم سابید : بعدا هم میتونیم حرف بزنیم..
M: باهات میام..؟
با تعجب بهم چشم دوخت بغضمو قورت دادم و سرمو پایین انداختم: ولی ی شرت داره
بدون گذر حتی ی ثانیه لب زد: شرطط چیه..؟
M: بزاری خانوادمو ببینم
موبایلشو از روی میز برداشت و مقابلم گرفت
A: تماس بگیر..
دستشو پس زدم: اینو که میتونستم گفتم میخوام ببینمشون نه داخل گوشی
نفس کلافه ای کشید و گوشی رو روی میز انداخت
A: باشه میبینی..!
از روی صندلی بلند شد
سریع بلند شدم بلند شدم و گوشه ی استینشو گرفتم
- M: دنیل هم عضو خانوادمه..!
عصبانی برگشت سمتم و با صدای خشدار و عصبانی لب زد...
کاتتتت 🎬✨
بمونید تو خماری 😁❤️
(بگین پایان شادی داشته باشه یا غمگین.)
راجب به جمله هایی که قرمز و بنفش هستن هم باید بگم ی مسابقه داغ راه میوفته 😍
قرمز ها جایزه 🏆 بیشتری دارن و سخت ترن بنفش ها آسون تر و جایزه ی کمتر
شرط: 60 لایک و 100 کامنت 😍😍
پارت بعد منحرفی 😍✨