خدمتکار سلطنتی part¹
·
1403/03/08 22:13
· خواندن 1 دقیقه
برو ادامه مطلب
داشتم خورده شیشه های بطری شکسته ویسکی روی زمین رو جمع میکردم که شیشه دستمو برید و خون اومد بهش توجهی نکردم که یهو یه پسر خیلی جذاب آمد طرفم و انگشتمو تمیز کرد یکم خجالت کشیدم وای خب...ازش تشکر کردم و بعد رفت سر جاش نشست اوه راستی یادم رفتم خودمو معرفی کنم
اسم من اما عه و22سالمه و رشته هنر خوندم ولی بخاطر اتفاقاتی که تو خانوادم افتاد نتونستم شغل مورد علاقم رو داشته باشم(طراح لباس)منظورم ازین اتفاقات رو بزارید بهتر بگم :مامانم وقتی مریضی بدی گرفت پدرم بهش خیانت کرد و الان 2ساله طلاق گرفتن پدرم با زن دومش همراه پولی که از مامانم بالا کشیده خارج از کشور زندگی میکنه
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🙂گفتم زودتر شروع کنم تا آخر امتحانات خیلی زوده و همچنین این رمان شراکتی بین من و ماریا جون
شرط:لایک10 کامنت20