خیانتی به نام عشق p3

Pania Pania Pania · 1403/02/28 20:17 · خواندن 1 دقیقه

سلاممم پارت داغ اوردم براتون 

حمایتا بیشتر بشه 🤌💜

من و املیا این رمان رو نوشتیم 🗣👍

دختر خالم بود 

اشک تو چشمام حلقه زده بود ای کاش ادرین می بود .

اصلا حوصله ی دختر خالمو نداشتم گوشیمو خاموش کردم و تو کیفم گذاشتم .

بلافاصله پیامکی برام اومد نا امید که شاید دخترخالم باشه به گوشیم نگاه کردم .

و امید همون لحظه بهم روی اورد و در اوج غم با یک پیام کوچیک از طرف نینو پریدم هوا 

_ خانم چیزی شده ؟

+ اوه نه ببخشید 

لبخندی از روی مهربانی زد 

نینو تو پیامش گفت ادرین قبولم کرده و گفتهدست از پا خطا کنم یا سوالاتی که بهم مربوط نیست بپرسم .

نظرشو پس میگیره و بعد شماره ی ادرینو  بهم داد .

خدارو شکر کردم و کمی بعد ادرین پیامی داد : 

سلام مرینت امیدوارم نینو همه چیزو بهت گفته باشه . 

دخالت نکن . 

سوالاتی که بهت مربوط نیست نپرس

خطا نکن 

از حرفام پیش روی کن 

بهم الکی نگو باید همه چیز رو بدونم .

اگه مواقفت میکنی من اوکیم .

لبخندی رضایت بخش زدم و در اوج خوشحالی و هیجان دکتر صدام کرد 

_ خانم حال مادرتون بسیار وخیم هست و درمانش خیلی سخته حتی شاید غیر قابل درمانه . ما تلاشمون رو میکنیم اما به شما اطمینانی نمیدم 

همان لحظه مرینت با شنیدن این حرف ها از حال رفت و کف زمین افتاد .

پرستارا گوشیش رو گرفتن و به اخرین پیامکش زنگ زدن که ادرین بود .

_ الو مرینت ....

+ .....

پایان عشقااا🤌💜

ببخشید دیر شد 

شرط : ۴۰ کامنت 🗣