دلبر فسقلی ارباب❤️ part ¹⁰

𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 · 1403/02/16 07:39 · خواندن 3 دقیقه

سلام ادامه 

 

 

آهو: مرده از جاش بلند شد اول کلاه شو برداشت بعد عینک شو برداشت با دیدنش چشمام گشاد شد اون شخص  ارباب الکس بود .....

الکس: خب الان فهمیدی که من کیم دیگه درست شد 

آهو : باورم نمی شه که شما منو دزدیدید من به شما ولی اعتماد داشتم ولی مطمئن باشید که همه اون همه اعتماد از بین رفت 

الکس: نه این طور نگو بیبین آهو من تو رو خیلی دوست دارم نمی زارم که آهورا دوباره دستش به تو برسه اینو بدون ....

آهو: باورم نمی شد اونی که منو دزدیده بود الکس باشه منم سری رفتم توی اتاقم روی تخت نشستم شروع کردم به گریه کردن آخه چرا من اینقدر بدبختم اول که اربابا آهورا میخواست با من اون کارو بکنه بعد بابای بیشعورم منو به ارباب آهورا فروخت  الانم ارباب الکس منو دزدیده میگه دوسم داره چراا آخه 😔😭

 

الکس: آروم در اتاق آهو را باز کردم دیدم که روز زمین خوابش برده منم رفتم بغلش کردم گذاشتمش روی تخت خودمم رفتم پشش تش دراز کشیدم از پشت بغلش کردم خیلی مو های بوی خوبی میداد همین جوری با مو هاش بازی می‌کردم که خوابم برد 

 

 

دو هفته بعد 👇

آهورا: دیگه داشتم رسما دیوانه میشدم آهو نبود رفتم اتاقم روی تخت نشستم فکر کردم که کی میتونه آهو  را دزدیده باشه باید الکس میدونست آره صبر کن الکس که خونه نیست اصلا الکس کجا ست از اون موقع که آهو دزدیده شده دیگه توی خونه کم پیداست حرف های الکس 

من اون دختر رو ازت میگیرم 

اوه آهورا توی من داشتم با آهو حرف میزدم 

آهو را یکی از نزدیکان مون دزدیده 

الکس الکس بی‌شعور میکشمت تو اونو دزدیدی تو زن داداش خودتو دزدیدی زندت نمی زارم 

 

راوی 🦋

آهورا رفت سمت کمد خود اسلحه خود را گرفت از خونه زد بیرون توی همین حال مامان و باباش هم رفتن دنبالش 

 

الکس: توی این دوهفته آهو با من حرف نمی زنه حتا بهم نگاه هم نمی کنه توی اتاق کارم نشسته بودم که صدای آهورا اومد 

 

اهو: توی اتاقم داشتم نقاشی میکشیدم که صدای ارباب آهورا اومد داشت الکسو صدا میزد که میکشتش واییی 

 

اهورا: الکس الکسسسسسسسسس کجایی زنده نمی زارم 

 

الکس: چی شده آهورا چه خبره ؟؟ 

آهورا: ت آهو را دزدیدی بعد میگی چی شده 

مامان الکس: چییی پسرم تو چی کار کردی 

الکس: مامان آهورا و بابا من آهو را دوست دارم و اونو به آهورا نمی دم 

 

راوی🦋❤️

 

آهورا اسلحه شو در میاره رو به روی الکس میگیره میگه تو به زن داداشت چشم داشتی الانم باید بمیری توی همین حال آهو هم میاد میره کنار مامان الکس وایمیسته بابای الکی که میبینه آهورا یخواد الکسو بکشه با سنگ میزنه به دست اهورا که تیر میخوره به ......

 

تمام شد 

شرط پارت بعدی 35 لایک 80 کامنت 

 

تیر میخوره به .....

1: الکس 

2: بابای آهورا

3: مامان آهورا 

4: آهو 

5 به خود آهورا 

 

👋❤️👋❤️👋❤️👋❤️❤️👋