رمانن جدیددد ولی من نویسندش نیستم پیشنهاد میدم ببینید (:❤️

 

_سوگل

_امروز بلاخره کارآموز میشم 

خیلی خوشحالم لباسام رو پوشیدم و آماده شدم تا بشم زیبا ترین و کوچیک ترین کاراموز یه شرکت،شرکتِ مدلینگ،

که مدیر شرکت هم مدلشه...مدل های دیگه ای هم دارن اما اون مدل مشهور و اصلی شونه امروز قراره ببینمش میگم خیلی خوشتیپه امیدوارم زن نداشته باشه🤭

میگن تا بحال عاشق نشده...عجیب نیست...بیخیال برم دیگه دیرم میشه

 یه شلوار مازراتی مشکی +یه شومیز سفید ساده +یه شال حریر سفید که زیاری جذابم کرده😁

زود آماده شدم یکمم رژ لب زدمو سوار موتور آبجی ستاره‌م شدم و خودمو رسوندم شرکت....

از منشی سوالامو پرسیدم و اونم منو هدایت کرد اتاق معاون تا از اونجا بریم پیش رئیس....

_بعد از چند دقیقه معاون که یه مرد جوان و نسبتا آرومی میومد با جدیت تمام لب زد

_معاون:میتونید برید پیش رئیس

_بلند شدم و ممنون زیر لبی گفتم خیلی ذوق داشتم که رئیس رو ببینم...😃

 

توی اتاق رئیس کسی توی اتاق نبود

 یه اتاق با دو تا مبل راحتی دونفره که برای مراجعه کننده ها بود بیشتر به جای دیوار شیشه بود 

ولی یه اتاقک هم داشت که فکر میکنم برای تعویض لباس و کارای شخصی باشه

 با لبخند ضایعی کل اتاقو رصد کردم....

خوب حالا بهتره برم بشینم تا رئیس بیاد داشتم میرفتم که کلم با چیز سفتی برخورد...

سرمو بلند کردمو با چهره ی جذاب و جنتلمن روبرو شدم....

یه کراش و جذاب دلم میخواد بپرم بغلش همونطور که نگاهم میکرد لب زد

_رئیس شرکت:فرمایش؟

_سوگل:من...کارآموز جدید هستم.گفتن بیام اینجا

 

_به سمت میزش رفت و از روی میز یه برگه برداشت و به سمتم گرفت

_رئیس شرکت:برای مدل شدن باید با من پارتنر بشی!اینم قراردادش..

_چشمام از تعجب داشت میزد بیرون باورم نمیشد توی این شرکت مدلای زن زیادی بود یعنی همه‌ی اونا باهاش....

نه بابا😐به من چه اصلا...بهم نزدیک شد و دم گوشم زمزمه کرد

_رئیس شرکت:میشی یا نه؟

_سوگل:چی؟

_رئیس شرکت:زنم!

_سوگل:راستش من نمیدونم که...

_رئیس شرکت:سامان افشار هستم رئیس و مدل شرکت.

_لبخندی زدم و با آرامش لب زدم

_سوگل:منم سوگل فروغی هستم.دانشجوی رشته ی بازیگری ۱۸ سالمه!

_با شنیدن اسمم به سمتم چرخید و دم گوشم لب زد

_سامان:یعنی من عاشق یه...

_نذاشتم حرفش رو تموم کنه با چشم غره بهش نگاه کردم که قرارداد رو امضا کرد منم امضا ش کردم

....قرار شد از همین امروز شروع کنم.

رفتم اتاق پرو شرکت تا اولین لباسم برای کارآموزی رو بپوشم یه کت و شلوار مشکی بود

 با یه لباس سفید و شال سفید بعد از پرو از اتاق اومدم بیرون.

لباس دومی یه لباس آستین بلند سفید با یه شورتک کوتاه بود اولش مخالفت کردم

 من از این چیزا نمی پوشیدم ولی وقتی پوشیدم 

بخاطر قد کوتاهم رون پام پوشیده شد و یکم از حس معذب بودنم کم شد...

از اتاق پرو اومدم بیرون سرم پایین بود و با دستم لباسو فشار میدادم پایین تا پاهام کمتر پیدا باشه...😵‍💫

 


خب این رمان نویسندش من نیستم (: 

ولی توقع حمایت دارم ازتون...

شرط نداره لایک و کامنت مهمونم میکنین.؟