
• اغواگر شــــب •

P:4
عذر دیر شد💫🧑💻
سرمو روی میز گذاشتم و به خودکارم خیره شدم حتی این بیچاره هم خسته شده از بس روز اولی تکلیف زیاد داده بود دستم درد میکرد
فردا با همین دست یکی بخوابونم زیر گوشش...
اسمشو چند بار زیر لب زمزمه کردم
نقشه شنگولی توی ذهنم پیچید کاری میکردم تا ی هفته دیگه قید معلم شدن اینجارو بزنه
پشت میز کش و قوسی به خودم دادم و بلند شدم موبایلمو برداشتم و شماره پناه رو گرفتم خاموش بود
از اتاق بیرون پریدم
ـ اهورا.؟
صدای اب میومد ریز ریز سمت در رفتم و از خونه بیرون رفتم
برای نقشم باید ناز این پریسا عشوه گر رو میکشیدم که غیرممکن بود چون از آرشام مالکی زیاد استقبال میکرد
اما میشد سرکارش گذاشت سمت خونه پریسا حرکت کردم صدای زنگ موبایلم بالا اومد پناه بود ضربی جواب دادم
ـ کجایی دختر ازت خبر ندارم.
دیگه نفهمیدم چی شد و پناه چی گفت با دیدن ماشین مدل بالای آرشام جلو خونه ی پریسا ماتم برد
به این زودی.؟ نیم ساعت منتظر کنار دیوار لم داده بودم نفس کلافمو بیرون فرستادم و شماره پریسا رو گرفتم
ـ به به آیلین ، دستت خورده قطع کنم.؟
واقعا باید ناز این صدای کشدارشو میکشیدم؟
ـ میای بیرون.؟
صدای بیب بیب سرد پیچید داخل گوشم دندونامو روی هم فشار دادم
صدای باز شدن در و بیرون اومدن پریسا و بعد اون اقای معلم موقتی
گوشی رو روی ضبط گذاشتم
فقط یک تیکه از صداش لازم بود تا آرشام قید اینجا رو بزنه
ـ راه گم کردی اینجایی؟
در حیاط رو باز کردم و زیر لب سلام کردم
ـ تکالیف رو یادم رفت..
نگاهی به قیافه ی جدی آرشام انداختم و دوباره روی پریسا قفل شدم از پله ها پایین اومد و فاصله ی نیم قدمی من وایساد و اروم پچ زد
ـ گورتو گم کن آیلین ، نکنه فکر میکنی نمیدونم اومدی منو خراب کنی.؟
و تموم
صداش رو دارم با بدترین لحنش لبخند بدجنسی رو لب هام نشوندم و خطاب به آرشام بلند لب زدم
ـ خداحافظ آقا معلم موقتی
دویدم و از پریسا فاصله گرفتم
شماره پناه رو گرفتم چه زود خاموش شد شاید زنگ زده بود خداحافظی کنه
پناه هروقت خاموش میشد یعنی رفتن شهر کجا تهران جایی که دوست داشتم با کسی که زندگیمو کامل میکنه برم اما انگار غیر ممکن بود
باید منتظر بمونم تا پناه برسه وگرنه کاری از دست من بر نمیاد در رو باز کردم و کتونی هام رو در آوردم
ـ آیلین اومدی.؟
سمت اتاقش رفتم داشت وسایلاشو جمع می کرد انگار زودتر از چیزی که فکر میکردم میخواست بره
ـ کی میری.؟
لباس هاش رو داخل چمدون جا داد
ـ فرداشب باهم میریم
بهت زده روی صندلی جا گرفتم
ـ میریم؟ یعنی چی میریم؟ مگه قرار نیست بری خوابگاه؟ نکنه میخوای منو هم ببری...
جمله یک اخرمو با تک خنده تموم کردم اما با قیافه ی جدیش رو به رو شدم
ـ وسایلتو جمع کن آیلین باهم میریم
صداش تو گوشم پژواک شد
ـ اهورا...برادر من توکه پولشو نداری،میخوای من کجا بیام
زیپ چمدونشو بست و نگاه خالی از حسشو روی چشمام قفل کرد
ـ تهران عقد محسن میشی...از همونجام میرین آمریکا...
لبخندم تبدیل به بغض شد
ـ اهورا مگه شوخیه.؟ از اون حرومزاده متنفرم...
صورتم کج شد و به گز گز افتاد با ترس و بهت بهش خیره شدم انگشت اشارشو با تهدید بالا آورد و جلو صورتم تکون داد و غرید
ـ اره شوخیه ، تنها ولت کنم شوخیه.؟ حداقل ی سرپناه داری...چه بخوای چه نخوای یکی مواظبته آیلین بچه نیستی باهاش میری ،بزرگ شدی اما من بزرگترتم
دستمو روی صورتم کشیدم سوزشش بیشتر شد انگار مدام داشتم سیلی میخوردم اشک به گونه هام امان نمیداد دستای اهورا دورم حلقه شد و پیشونیم رو بوسید
ـ آیلین خواهرمی برام مهمی فقط میخوام...
با دستام پسش زدم و زنانه غریدم
ـ فقط چی؟فقط داری ناموستو میفروشی...فکر کردی حرفاتو با محسن نشنیدم، اهورا من به این نمیگم مهم بودن میگم ناموس فروشی
اشک هام رو با استینم پاک کردم و از اتاق بیرون زدم خیز برداشتم سمت کتونی هام و بدون توجه به صدا زدنای اهورا از خونه بیرون رفتم
با دیدن محسن که از ماشینش پیاده شد اشک هام دوبرابر شد به اهورا گفت اگه بتونه منو راضی کنه تمام چیزی که برای موندن تو تهران لازم داره رو بهش میده که پول باشه
سمت محسن رفتم و محکم یقه ی لباسشو چنگ زدم
ـ خواهش میکنم گمشو...دست از سر من و اهورا بردار ، محسن نمیخوامت میفهمی؟ نمیخوامتتت
پا تند کردم از باغچه بیرون پریدم زندگی منو بقیه دارن میسازن
اشک هام رو پاک کردم و روی تنه افتاده ی درخت نشستم و شماره ی پناه رو گرفتم خاموش بود
گوشی رو روی پیشونیم کوبوندم تا شب نباید میرفتم خونه وگرنه ممکن بود جای فرداشب امشب به زور میردنم تهران
نگاهی به درخت پشت سرم انداختم میتونستم لای شاخ و برگ هاش قایم بشم دستمو روی نزدیک ترین شاخه گذاشتم و تنمو بالا کشیدم
ارتفاعش زیاد نبود
اما اگه میوفتادم ممکن بود اسیب جدی ببینم صدای ماشین تو گوشم پیچید
بالای درخت خزیدم و لباسمو جمع کردم حدس میزدم باز میرغضب باشه مرتیکه ی وحشی هرجا میرفتم سرکلش پیدا میشد
از لای شاخ و برگ ها بهش خیره شدم اخم غلیظی روی پیشونیش نقش بسته بود کتش رو در آوردم و روی چمن انداخت
دکمه ی یقش رو باز کرد و روی سنگ کنار رودخونه نشست گوشیش رو روی اسپیکر گذاشت
ـ دردت چیه هی زنگ میزنی.؟
صدای ی مرد از پشت گوشی بلند شد
ـ دردم تویی کدوم گوری.؟
چنگ عصبی و کلافه ای لای موهاش کشید
ـ هرجا فعلا هم نمیام...به اون تخم سگ هم بگو خبر هرزگیش به گوشم برسه کشتمش
لب پایینم رو به دندون گرفتم
و دستمو روی شاخه گذاشتم تا تکونی به بدنم خستم بدم اما برخلاف میلم دستم لیز خورد و با سر سمت شاخه رفتم جیغ خفه ای کشیدم
و دستمو روی سرم گذاشتم
اون از سیلی اینم از این قبل از اینکه حتی درد رو حس کنم تند نگاهم و به آرشام دوختم که داشت سمت درخت میومد
فشاری به لبم دادم و خودمو جمع کردم موهای بهم ریخته ی روی صورتم رو مرتب کردم
ـ بیا بیرون صداتو شنیدم
نفس کلافمو بیرون فرستادم و شاخ و برگ هارو کنار زدم
ـ خب که چی؟خلاف کردم؟
ابروهاش بالا رفت و ی لحظه مکس کرد شاید واقعا فکر کرده بود حیوونی چیزی ام چهرش کم کم بی حس شد
ـ از کی اینجا بودی؟
بینیم رو بالا کشیدم هنوز اثر گریه رو تو صورتم داشتم
ـ قبل تو اینجا بودم اقا معلم موقتی
چند قدم به درخت نزدیک تر شد
ـ خواب دیدی خیره خانم موحد
شاید میشد یکم دست به سرش کرد گوشیم رو بالا آوردم و با انگشت بهش اشاره کردم
ـ اگه مدیر این کلمات رکیکی که الان گفتی رو بشنوه خواب نیست خیلیم واقعی...
قبل اینکه جملم تموم شه به ساق پام چنگ زد و کشید سمت خودش
ـ اییی روانی الان میوفتم ولمم کن
دستام رو دور شاخه ها پیچوندم
ـ پاکش میکنی!
ـ نخیرم اینکارو نمی کنم...پامو ول کن
اونقدر تو نقشم فرو رفتم که واقعا فکر میکردم ازش صدا دارم که اگه داشتم...
دستام درد گرفته بود اما اون انگار اصلا براش اهمیتی نداشت
دست هام قدرتشونو از دست دادن جیغی از لای دندونام بیرون اومد
چند نفس تند گرفتم افتادم رو سر و بدن پهنش سرم لای گودی گردنش بود چشم هام رو باز کردم و مثل برق گرفته ها بلند شدم
ـ مریضی تو.؟ صدا کجا بود سرکارت گذاشتم
دلم میخواست بلند نمیشدم و همونجوری دست دور گردنش میکردم و زنده نمیزاشتمش
سریع سر چرخوندم دور و برمو نگاه کردم تا کسی ندیده باشه دستشو روی زانوش گذاشت و بلند شد سمت رودخونه رفت و به صورتش آب زد
و نیم رخش رو سمتم چرخوند
ـ کاری به کارم نداشته باش که اگه پا رو دمم بزاری قبل اینکه از اینجا برم تورو هم با خودم میبرم
لبخندم محو شد ناخواسته یاد اهورا و محسن افتادم امروز کلا روز من نبود
ـ تو غلط میکنی همچین کاری کنی...مگه وسیلم که هی این و اون میخوان ببرنم.!
دستمو روی چشمام کشیدم و عقب گرد کردم عصر شده بود و افتاب ضعیف بود معمولاً محسن این موقع ها اینجا نبود
اما الان اهورا هم الان ی پا محسن شده بود
دستمو روی سرم کشیدم و دنبال روسریم گشتم اما انگار غیب شده بود
روی شونه هام هم نبود لعنت بهت آرشام که نزدیک بود بخاطرت ابروم جلو اهالی روستا بره آبروی پدرم.!
غرولند کنان برگشتم زیر درخت و دنبال رو سریم گشتم اما انگار اب شده بود
نگاهمو به آرشام که داشت کتشو میپوشید و قفل کردم روسریم دور گردنش بود
این بشر حالیش نبود اگه کسی حتی شک میکرد روسری منه لقب هرزه بهم میدادن
ـ هوی بچه نیویورکی روسریمو بده
چند قدم نزدیکش شدم و دستمو دراز کردم تا برش دارم اما بیخیال عقب گرد کرد و سمت ماشینش رفت بیخبر از اینکه ممکن بود کسی منو ببینه دنبالش راه افتادم
ـ میرسونمت
ـ نخواستیم آقای معلم موقتی فقط روسریمو بهم بده
کلافه چرخید سمتم
ـ یا میرسونمت یا همینجوری میری خونه
کلافه لبمو گاز زدم اما همچین کاری بدی هم نبود اگه محسن میدید شاید بردن من به آمریکا از سرش میوفتاد شایدم بدتر میشد
پا تند کردم و ازش جلو زدم
ـ قبوله
صندلی عقب نشستم و روسریمو از روی شونش کش رفتم و روی سرم انداختم
دروغ چرا ذوق داشتم اولین باری بود سوار همچین ماشین مدل بالایی میشدم
شایدم میتونستم چند سوال ازش بپرسم
ـ واقعا رویا داشتی معلم شی.؟ یا ی بهونس از خانوادت فرار کنی؟
حرکت ماشین متوقف شد نگاه اتشینش از اینه روی صورتم افتاد
ـ کی گفته از خانوادم فراریم.؟
کپ کرده بهش خیره شدم چرا اینقدر وحشیه این.؟
ـ جواب بده کی گفته من...
ـ کسی نگفته حدس زدم
نفس های کلافه و عصبیش. به گوشم میرسید تصمیم گرفتم چیزی نگم به هرحال کمکم میکرد از شر محسن خلاص شم
اگه شانس میاوردم اهورا و محسن و خونه باشن
ـ تو دختری الان باید به فکر شوهر کردن باشی این کارا چیه.؟
لبخند عجیبی روی صورتش نمایان شده بود شاید داشت منو مسخره میکرد
ـ شوهر پیشکش پریسا که خونش بودی
نگاهم و ازش گرفتم و به منظره تکراری بیرون خیره شدم
وای اگه محسن میدید پشت سرشم نگاه نمیکرد
10000 کاراکتر ✈️ 🐻
توقع حمایت دارما 😍🎊 خیلی گشادیم اومده بود وگرنه میشد دیروز داد😃💔
کار داره به جاهای باریک میرسه اگه حمایت کنیددد 🥰 ی ذوقی برای نوشتن بقیه ی رمان دارمم😉🧑💻
شرط 24 لایک و 30 کامنت❤️💫
ماچ بهتتونن✨😻🔗