
عمارت خون پارت 11

لایک و کامنت فراموش نشه قشنگامم
پارت بعد فوق منحرفی💦🌊
نمیدونستم این بار آخره...
#عمارت خون پارت 11
سوار ماشین شدم و منوچهر به سمت تهران رفت
<منوچهر، نرو تهران. میخوام اول به یکی سر بزنم. >
°کجا برم خانم؟°
<برو جاده ی قدیمی رشت به تهران>
°چشم°
به سمت خونه ی آزاد میرفتیم. یکی از دوستای شیرزاد که قبلا وقتی رشت زندگی میکرد هم زیاد میدیدیم. بهم گفت هروقت خواستم برم تهران حتما یه سر پیشش برم
(3 ساعت بعد توی جاده کنار جنگل)
°همینجا خانم؟°
<آره منوچهر ممنون تو میتونی بری من این مدت همینجا میمونم>
°اما آقا.. °
<گفتم همینجا میمونم!میتونی به خود آقات هم بگی >
چشم غره ای رفتم که چشمی گفت و سوار ماشین شد
وارد جنگل شدم و دنبال یه خونه ی چوبی میگشتم. احتمالا فقط یه خونه ی چوبی توی این جنگل هست
<آخخخ>
پام به تنهی درخت گیر کرد و زمین افتادم. دستم رو روی کتف راستم گذاشتم. خون بود. چوب توش رفته بود و نمیتونستم درش بیارم.
آروم بلند شدم و سعی کردم یه نشونه از خونه ی آزاد پیدا کنم.
بلند داد زدم
<خاتونم>
صدام به قدری بلند بود که پرنده ها از روی درخت ها پریدن
یه تیر هوایی پرتاب شد. خیلی دور نبود. احتمالا نشونه ای از طرف آزاد بود
به سمت دودی که از اون نزدیکی بلند میشد رفتم.
(بعد چند دقیقه پیاده روی)
به در خونه رسیدم. چوبی بود و کسی جلوش وایساده بود
^_^ به به ببین کی اینجاست....
پارت کوتاه بود ببخشید نمیتونستم بیشتر بنویسم. ولی پارت بعد منحرفی هست وفوق العاده بلند و طولانی
اگر حمایت هاتون زیاد باشه زود میذارمش.
شرط پارت
بعد 25 لایک❤️
20 کامنت✉️
شرط های اونیکی رمانم یعنی #قشاع# رو کامل کنید قشنگام💙