unmarked mourning🖤🫀

پارت ۱
سلاممممم چطورینننن ؟اومدم با یه رمان جدید که یکی از شما زیباهای مهربونم برام فرستاده💗🎀پس لایکو بکوب بپر ادامه عشقم😉💋یه خبرم ادامه ی پست براتون دارم پس حتما از این رمان قشنگ حمایت کنید که قراره خیلی باحال باشه✨
_رمان:unmarked mourning
_بخش اول
_با صدای در به خودم اومدم بعد از مرگ داییم حالم خیلی بد بود یه یک سالی از مرگ داییم میگذشت هنوز اشک از چشمام جاری بود دلم براش تنگ شده ای کاش هیچوقت نمیمرد توی همین فکرا بودم که صدای خاله رعنا توجهم رو جلب کرد.
_خاله رعنا:وسایلت رو آماده کردم برو شمال خونه دایی ابوالفضل.میدونم مرده ولی برو خونش نزار خونش از بین بره.
_ماهی:خاله اون خونه از بین نمیره.منم جایی نمیرم.
_خاله رعنا:چرا میره. عمانی میخواد خرابش کنه.باید بری(از اینجا به بعد بغض کرد)برو خاله ما نمیتونم بریم تو میتونی بری.دانشگاهت هم با من...فقط برو. داییت خیلی وقته رفته ولی دردش همیشه تازه س.
_ماهی:میرم ولی بر میگردم...دلم میخواد وقتی برگشتم خبری از این آدما نباشه.
تمام💎
بچه ها اسم رمان فک کنم عزاداری بی نشان یا عزاداری پنهانه
با حمایتتون از نویسنده ی قشنگمون حمایت میکنین و اون و منو خوشحال میکنین🥺💞🍇
لایک و کامنت فراموش نشه🫀
از پارت بعدم سعی میکنم با برچسب مخصوصش بزارم
راستی خبرم راجب تک پارتی روح حموم قسمت دوم از پری جون عزیزه که فردا قراره بزارم و انتظار حمایت قشنگ از این رمان و تک پارتی روح حموم که فردا میدم دارم
رمانای خودمم مینویسم میزارم 💜
بوس بوس فعلا نفسکام🍓🌹