
آخرین عشق 💋

سلام بزن ادامه 🍫
راستی بگم این داستان بر اساس واقعیت هستش پس لطفاً بی احترامی نکنید ممنونم 🙏🏻
- رز ❤️ + مایان 💙# بقیه افراد ( توی این قسمت کایان) 💚
از پله ها پایین رفتم
هنوز حس ارضا شدن رو توی بدنم حس میکردم
+ سلام عشقم وایی ببخشید بیدارت کردم ؟
- ام نه داری چیکار میکنی عشقم ؟
+ دارم غذا درست میکنم
از خنده روده دل شدم 😂😁
- عشقم چرا پیش بند منو بسی؟
+ ام خب خوشم میاد چیز باحالی عه
از پشت بغلش کردم
+ فلفل بزنم ( خنده شیطانی)
- اره نفسم بزن ولی کم
رفتم نشستم تا یکم فیلم ببینم
نمیدونم چرا حالم بد شد
مایان اومد نشست کنارم و دستش رو گذاشت روی دلم
- اخیششش عشقم چقدر دستت گرمه
+ هوم
زینگ زینک
- بله ؟
یکی از دوستای مایان بود
پشت در وایسادم تا منو نبینن
# سلام زن دانداش خوبی ؟
- سلام مرسی
# حال دختر کوچولو ما چطوره
- خوبه خدا رو شکر ، کاری داشتید
# آهان اره میشه بگید مایان بیاد
- بله الان .... نفسم میای کارت دارن
+ بله ..اووو کایان تو خجالت نمکشی این فقط شب !؟
# سلام رو موش خورده
+ هوففف سلام
# ببخشید دیروقت اومدم خواب که نبودید میتونم بیام تو ؟
+ نه بیداریم
یه چشمک بهم زد
+ نفسم برو تو اتاق لباست رو عوض کن
- رفتم
سریع رفتم و لباسم رو عوض کردم
- خوش آمدید آقای کایان
# ممنونم زن داداش
هوففف آنقدر بدم میاد بهم میگن زن داداش 🤦🏻♀️😂
+ خب چیکار داشتی
#زن داداش برام یه چایی میاری
- ببخشید آقای کایان ولی ما چایی نداریم
+ من چایی دوست ندارم
# ام خوب قهوه بیار مرسی
+ ببینم مگه اینجا کافه اس مگه نمیبینی زنم حامله اس
# ببخشید خب
- نه چیزی نیست الان میارم
آروم که من نشنوم
# هی مایان
+ چیه ؟
# میگم چند روز مونده تا تولد رز خانم
+ وااا به تو چه ؟
# بابا سورپرایز
+ آهان ۱۰ روز دیگه
- ای وای عشق دلم بدبخت شدیم رفت.....
خب تموم شد ببخشید اگه کم بود ولی به احتمال زیاد پارت بعد منحرفیه اما شرط داره
۱۰ تا لایک و کامنت بجز خودم