پسر عمو💞 part 9

𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 · 1403/05/14 00:02 · خواندن 4 دقیقه

سلام ممنونم بابت حمایتاتون پارت بعدی اسم و کاور رمانو عوض میکنم پس گم مون نکنید  

 

مرینت: همین ک چشمامو باز کردن نیکو رو دیدم که با چشمای خمار نگام میکنه ترسیده از جام بلند شدم چشماش هر لحظه خمار تر میشد که ترسیده ملافه رو رو پاهام کشیدم که معلوم نشه که نیکو .....

 

نیکو: از خواب بلند شدم رفتم دوش گرفتم از اتاق اومدم بیرون رفتم صبحانه آماده کردم مرینت انگار دلش نمی خواست از خواب پا شه رفتم توی اتاقش دیدم خوابه بالا سرش نشستم فقط نگاش کردم که چشماشو باز کرد ترسیده از جاش بلند شد چشمامو خمار کردم که بیش از حد ترسید یهو .....

 

مرینت: یهو نیکولاس زد زیر خنده ناباور نگاش کردم آخ چرا داشت میخندید که با خنده گفت ....

 

نیکولاس : وای مرینت قیافت خیلی با مزه شده بیا خودتو توی آیینه بیبن جوری ترسیده نگام میکنی انگار قصد بدی دارم اومدم که از خواب زمستونی بیدارت کنم بعد یه فکری به سرم زد گفتم یکم اذیتت کنم ....

 

مرینت: وقتی که فهمیدم همه این کاراش فقط واس اذیت کردن من بود از جان بلند شدم شروع کردم زدنش که آخش در اومد ....

 

نیکولاس: وای دختر چقد دستای سنگینی داری یواش بابا ...

 

مرینت: نمی دونی که چقد ترسیدم من از دست فلیکس با این کاراش فرار کردم ...

 

نیکولاس: ببخشید که اذیتت کردم بیا صبحانه بخور که بریم پاساژ..

 

مرینت: باشه تو برو منم میام ....

مرینت: رفتم دستشویی دست صورتمو شستم رفتم پایین دیدم که میز صبحانه آمادست نشستم صبحانه خوردیم رفتیم پاساژ ....‌

 

توی پاساژ ...

 

مرینت: لباسای خیلی خوشکلی بود با کمک نیکو چند دست لباس انتخاب کردم نیکو گفت میره اون ور برمیگرده من قبول کردم داشتم به عینک ها نگاه  میکردم که دستم محکم کشیده شد بعد یه درد بدی را توی صورتم حس کردم ...

 

فلیکس: دو روزه از مرینت هیچ خبری نیست داشتم دیوانه میشدم رفتم توی پاساژ که چشمم به یه دختر خورد اون خودش بود از بازوش کشیدم یه سیلی محکم زدم توی صورتش که پرت شد زمین داد زدم ..

 

فلیکس: داشتی از دست من فرار میکردی فکر کردی به این راحتی میتونی فرار کنی من اون تخم سگی که کمکت میکرد رو جرش میدم....

 

نیکو: به مرینت گفتم  اون جا بمونه منم میان رفتم که به جسیکا زنگ بزنم که صدای داد یکی بلند شد سری رفتم دیدم که مرینت روی زمین افتاده از لبش  و دماغش خون میاد رفتم بلندش کردم فلیکس با نفرت نگام کرد گفت ...

 

فلیکس: پس اون لاشخور تخم سگ تویی که به مال من دست زدی ...

 

نیکو: حواست به حرف زدنت باشه مرینت دوست منه منم ازش مراقبت مکنم تو هم هیچ غلطی نمی تونی بکنی نمی زارم باهاش ازدواج کنی ...

 

فلیکس: او که این طور حالا واس من شیر شدی آره اون مال منه پس باید مال منو پس بدی .‌‌....

 

نیکو: دیگه دور ور مرینت نبینمت وگر نع ....

فلیکس: وگر نع چی ؟؟ هان چی ؟؟؟

مرینت: از جام بلند شدم نیکو میخواست به فلیکس حمله کنه نذاشتم دستشو گرفتم گفتم...

 

مرینت: خواهش میکنم نیکو  بیا بریم باهاش در نیوفت اون یه روانیه یه بلایی سرت میاره ...

 

نیکو: بیبن فلیکس اگر دیگه بیبنم اینو اذیت کردی هر چی دید از چش خودت دیدی ...

 

مرینتو بردم تو ماشین خودمم نشستم تا خود خونه حرفی نزدیم رسیدم رفتم توی خونه مرینتو روی مبل نشوندم رفتم از آشپز خونه پماد و پنبه آوردم زخم لبشو پانسماو کردم که گفت ...

 

فلیکس: الووو

..: الو قربان 

فلیکس: جسیکا رو بدزد 

..: باشه قربان 

فلیکس: کلی دست مالیش  کنید بعد عکس های لختشو بفرستید برای من ...

خب جوجه تیغی الان بهت نشون میدم فلیکس بوناچيچ کیه ؟؟

 

مرینت: بزار باهاش ازدواج کنم نمی خوام بلای سرت بیاره ...

 

نیکو: هه دیوانه شدی با اون روانی ازدواج کنی تو میدونی اون کیه ؟؟ چی کارست؟؟

مرینت: .....

 

نیکو: گوش کو فلیکس یه روانیه ، رئیس باند بزرگ مافیاست دختر ، اسلحه و هزار چیز دیگه قاچاق میکنه هر شب یه دختر زیرشه اون تو را دوست نداره فقط واس یه شبش تو رو میخواد فکر کردی بعد ازدواج با اون باهات کاری نداره میزاره راحت زندگی کنی نع خیر عزیزم اون تو رو میفروشه ازت یه رقاصه درست میکنه ...

 

مرینت......

 

خب خب تمام 

دستام شکست 

این پارت از تمام پارت های که دادم 

طولانی تر بود 

پارت بعدی می‌فهمید که [ جسیکا کیه ] 

رمان هم آدرینتی میشه. 

 

شرط برای پارت بعدی 

 

45 کامنت 

35 لایک 

دوست تون دارم 

بوج به همه تون 

بایییی