پسر عمو💞 part 6
سلام به همه چقد زود به شرط رسوندید پارت قبلی رو 😍❤️ بیایین ادامه
مرینت: پام بدجور پیچ خورد خودمو به زور کشون کشون رسوندم به یه کوچه تاریک که نشستم روی زمین که یه صدای اومد ....
ناشناس: حالتون خوبه خانوم کمک لازم دارید ؟؟؟
مرینت: وقتی که به پشتم نگاه کردم دیدم که یه پسر خیلی جذاب وایستاده خیلی برام آشنا بود تا بگم ممنون که صدای افراد فلیکس و بابام اومد سری پشت پسره قایم شدم اونا هم از کوچه رد شدن چون کوچه زیادی تاریک بود هیچی دیده نمی شد....
از پشت پسره اومدم بیرون داشت با لبخند نگام میکرد پرسید ...
پسره : از دست اونا فرار کردی ؟؟
مرینت: آره متاسفانه
پسره : اصلا تغییر نکردی مری جون
مرینت: با گیچی نگاش کردم پرسیدم
تو منو میشناسی؟؟
پسره : آره مگه میشه یکی دوست بچه گیشو نشناسه همه که مث خودت بی معرفت نیستند ..
مرینت: یکم فکر کردم که یادم اومد یه چیغ کوتاه زدم خودمو از گردنش آویزون کردم داد زدم
[[ نیکولاسسسس خودتی پسر]]
نیکولاس: پس کیه فکر کردی ننمه
مرینت: از دست تو اصلا تغییر نکردی تو توی فرانسه چی کار میکنی ؟؟
نیکو: بعدا بهت میگم حالا تو بگو از دست کی فرار کردی
مرینت: سرمو انداختم پایین بغضم گرفته بود با بغض گفتم ....
بابام میخواد منو به زور بده به فلیکس اونم منو دوسم داره ولی من دوسش ندارم واس همون از خونه فرار کردم توی راه پام بدجور پیچ خورد بعد اومدم این جا قایم شدم ..
نیکو: این فلیکس عوضی اصلا آدم نمی شه
اشکال نداره من نمی زارم که بابات تو رو بده به فلیکس
یه جنگ حسابی در انتظاره 😈😂
خب خب تماممممم
ببخشید اگر کم بود
پارت بعدی طولانیه
میخواستم رمانو آدرینتیش کنم ولی گفتمانم پُر شد از طرفدار های فیلینتی پارم کردن از بس گفتن فیلنتی فلینتی 😂😐🤦♀️
شرط برای پارت بعدی
همون شرط قبلی
25 کامنت
15 لایک
مواظب خودتون باشید
بوس به همه تون
بای