🩷عشق جذاب منp3🩷
شرط کامل نشده ولی بخاطر اینکه مدال نقره گرفتم براتون پارت آوردم🫶🏻😉
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
فردای اون روز
امروز من و نیایش کلاس نداشتیم برای همین حاضر شدیم و رفتیم برای مساحبه توی راه بودیم و آهنگ گذاشته بودیم بلند هم خونی میکردیم
سیس سیندرلا برنزه نوتلا تورو میخوام الا.....
که رسیدیم دم شرکت و داشتیم پیاده میشدیم که راهگان و دم در دیدیم سلام کردیم راهگانم سلام کرد و مارو راهنمایی کرد توی آسانسور سنگینی نگاهش رو روی خودم احساس میکردم برای همین سرم رو به پایین بود که چشم به چشم نشیم و آسانسور درش باز شد و مارو به سمت دفترش راهنمایی کرد و داخل درفتر شدیم یه پسز جوونی که فکنم هم سن راهگان بود رو توی دفتر دیدیم و بلند شد و خودش رو معرفی کرد اسمش دانیال احمدی بود که گفته بود دانیال صداش کنیم و معاون اونجا بود و ما نشستیم و رزومه رو که براش ارسال کردیم رو داشت مطالعه میکرد و گفت بهتون اطلاع میدم
رفتیم برای شب خوراکی بخریم چون نیایش قرار بود اونجا بخوابه رفتیم خوراکی خریدیم و به سمت خونم راه افتادیم در پارکینگ رو باز کردم تا ماشین رو بزارم تو( از وقتی مامان و بابام به همزاه داداشم رفتن فلاند منم تنها زندگی میکنم) با آسانسور رفتیم بالا و لباسامون عوض کردیم چون فردا جمعه بود نیایش می موند دوتا مبل رو بهم چسبوندیم روش پتو گذاشتیم وبالیشت هارو چیدیم و خوراکی هارو توی سینی چیدیم نیایش گوشیش رو به تلوزیون وصل کرد و سریال کره ای شیطان من رو گذاشت وسط های فیلم بود که گوشم زنگ خورد شمارش ناشناس بود رفتم توی اتاق جواب دادم
+بله
-سلام خانوم رحیمی؟
+بله خودم هستم شما؟
+من آقای....
برای پارت بعد ۲۰ تا کامنت ۴۰ تا لایک