قشاع

Anita Anita Anita · 1404/4/19 16:45 · خواندن 7 دقیقه

P:5 to 8

بچه ها حمایت های بخش قبل عالی بود ممنونم ازتون. بقیه ی بخش هارو هم همینجوری حمایت کنيد عزیزام❤️❤️

#قشاع پارت 5#

صورتمو جلو بردم..

صورت هامون کمترین فاصله رو داشتن که دست نگه داشت

با صدایی که به سختی شنیده می‌شد گفت

'راجبش مطمئنی؟ نمیخوام بعدش پشیمون بشی.'

_من فقط... بهت احتیاج دارم..

قبل از اینکه چیزی بگه لبمو روی لبش گذاشتم. اولش جوری که انگار باورش نشده بود من اینجام، هیچ واکنشی نداشت.

دستشو پشت سرم گذاشت و به سمت دیوار هدایتم کرد.

لحظه ای که حس میکردم سرم به دیوار میخوره و قراره درد بکشم، متوجه دستش پشت سرم شدم. بهش فکر کرده بود که سرم به دیوار میخوره. داره با ملاحظه رفتار میکنه.

دستش سمت بند سوتینم که از لباسم بیرون آورده بود برد.

'اجازه دارم؟'

_با ملاحظه نباش. تو بهش احتیاج داری، منم به تو احتیاج دارم.

در یک لحظه پیرهنم رو از تنم در آورد.

سعی می‌کرد حین بوسیدنم شلوارم رو پایین بیاره که به مشکل بر می‌خورد. کمکش کردم و شلوارم رو اونور انداختم.الان فقط با شورت و سوتین ست مشکیم جلوش وایساده بودم و وحشیانه داشتم لباشو میخوردم. اونم ملایم ولی لذت بخش لبامو می‌خورد.

سرش رو از سرم دور کرد و خیلی سریع نزدیک گردنم رفت. سرش رو توی گودی گردنم فرو برد و کمی سرشو فاصله داد

'نمیخوام اذیتت کنم. اگر جاییش دردت اومد بهم بگو.'

_ملاحظه رو بذار کنار پسر جون. فقط به نیاز و احتیاج جفتمون نگاه کن و کاری که میخوای رو بکن.

سرش رو توی گردنم فرو بردم.

#قشاع پارت 6#

سرش رو توی گردنم فرو بردم.

گردنم رو مک میزد و آخرش گاز خیلی کوچیکی ازش گرفت.

بلندم کرد و روی کاناپه انداخت. روم خیمه زد و نگاهش به سوتینم قفل شد. نگاهش رو دیدم و خودم دستمو روی سوتین گذاشتم. سینه هامو از زیر سوتین بیرون آوردم و وحشیانه بهشون حمله کرد. لیس میزد و نوکشون رو ریز گاز می‌گرفت.

صدای آه و ناله هام تمام خونه رو پر کرده بود و اگر کسی توی خونه بود قطعا میشنید.

_تا ساعت 12 تمومش کن. 30 دقیقه.. دفعه ی بعدی طولانی ترش میکنیم. ماری ساعت 1 میاد باید همه چیز رو مرتب کنم.

'هرجور که تو بخوای. امروز سراغ پایین نمیریم. خوبه؟'

_قبوله. ولی امشب باید بیای اینجا. حالم خوب نیست چند شب بمون اینجا پیشم.

بهش چشمکی زدم و به کارش ادامه داد. بوسه های ریزی از سینه هام تا بالای شورتم سر داد.

'بذار یکم تا شب خمار بمونیم..'

و دستش رو روی ک*صم از روی شورت کشید.

دستش رو از شورتم رد کرد و داخل شورتم برد. ک*صم رو لمس می‌کرد و میمالیدش که آن و ناله هام زیاد شدن.

'نمیتونم تا شب برای چشیدن مزش صبر کنم..'

با یک حرکت شورتم رو در آورد و پاهامو از هم باز کرد. پاهام رو روی شونه هاش گذاشت و سرش رو بین پاهام فرو برد. صدای ناله هام بلند تر و کشیده تر شد. زبون داغش رو ببین ک*صم حس میکردم. ترکیب ترس و لذت. میترسیدم شب اتفاقی که شاید نباید بیوفته، بیوفته. از طرفی از فکر به خالی شدن آبش توی خودم لذت می‌بردم.

من عاشقش نیستم. حتی دوسش هم ندارم. ولی اون امشب، پرده ی منو میزنه. به خواست خودم. و میشه شریک جنسی من.

با صدای که خیلی کم قابل شنیدن بود گفتم

_محکم تر بخورش...

یهو زبونش رو توی سوراخم فرو کرد.

_آههههه

'صدای ناله هات از صدای خودتم قشنگتره..'

صدای زنگ در...

اهمیتی ندادیم و ادامه دادیم.

پشت دیوار شیشه ای خونه یه سایه رو دیدم که بهش فکر نکرده بودم. اگر کسی پشت اون دیوار شیشه ای باشه و توی خونه رو نگاه کنه به تمام خونه دسترسی داره چه برسه به اینکه هوا هم روشن باشه و بیرون و داخل خونه پر از نور و روشنایی.

میلاد رو حول دادم و خودمم از روی کاناپه بلند شدم. لباسی تنم نبود و همون لحظه های آخر ارضا شده بودم و کل کاناپه خیس شده بود. صورت میلاد خیس بود و تمام ک*صم و پاهام خیس از آب خودم بود. چقد تحملت پایینه دختر..

"سلین. سلین. خونه ای؟ غذا آوردم"

_الان میام وایسا

به سمت اتاق دویدم و توی حمومش کل پاهامو شستم ولی چون حولحولکی بود محض اطمینان یه پیراهن سبز سدری ساده تا روی ساق پام پوشیدم و سمت حال رفتم. موهامو توی آیینه درست کردم و میلاد رو دیدم که لباساشو پوشیده بود و نشسته بود روی مبل

'اومدم برسونمت که حالت بد شد و منم موندم همینجا درسته؟'

_ممنونم ازت میلاد

سمت در رفتم و بازش کردم

"دختر جون منو اینقد معطل میکنی نمیگی پشت در از سرما میمیرم؟"

_ببخشید ماری توی حموم بودم.

"به به ببین کی اینجاست. یکی که کلاسو امروز به خاطر سلین خانم پیچوند."

' میخواستم بیام ولی.. '

بهم نگاه کرد و لبخندی روی لبش نقش بست. لبخند رو محو کرد و به ماری نگاه کرد

'سلین یکم حالش بد شد. منم موندم اینجا تا حواسم بهش باشه'

ماری آهانِ کشداری گفت و زنگ در به صدا دراومد

_کی باهات اومده ماری؟

" میشه قول بدی مث دوتا بچه ی آدم برین باهم حرف بزنین مشکلتونو که نمیدونم چیه حل کنین؟"

_چرا آوردی اینجا ماری؟ تو که میدونی وقتی ناراحتم باهاش حرف نمیزنم.

"ایندفعه باهم حرف میزنین و بعدش میشینی همه‌شو از اول بهم میگی. بحثتون از کجا شروع شد و کجا تموم میشه.

#قشاع پارت 7#

در رو باز کردم و اشکان پشت در بود.

با صدای خیلی آرومی گفتم

_سلام

دستمو گرفت و بدون هیچ مکثی توی خونه اومد و منو با خودش کشید توی اتاقم.

+چته تو؟

_اینو من باید از تو بپرسم

+من فقط میخوام رفیقت باشم

_نیستی؟

+هستم؟

نه نیست. اون عشقته. کسیه که عاشقشی. کسی که درد نبودنش باعث میشه هرکاری بکنی. ولی میلاد کی بود؟ چرا از رابطه با میلاد دست نکشیدی؟ چرا میخوای اون شریک جنسی تو باشه؟ چون میدونی هیچوقت اشکان ماری رو ول نمیکنه و بیاد پیش تو.. میلاد هم تورو ول نمیکنه بره پیش کس دیگه ای.

_توی راه با ماری حرف زدی؟

+بحث ما الان ماری نیست.

هیچوقت وقتی میخواستم بحث رو عوض کنم و اسم ماری رو می‌آوردم مقاومت نمی‌کرد و بحث رو میتونستم به جای دیگه ای ببرم.

_بحث ما الان چیه؟

+اینکه تو چرا اينجوری شدی؟ سلین تو اینجوری نبودی.

اعصابم خورد شد و از روی تخت که نشسته بودیم بلند شدم و دقیقا روبروی اشکان وایسادم و با داد زدن گفتم

_چون کسی که عاشقشم عاشقم نیست. چون من بهش احتیاج دارم ولی هیچوقت پیشم نیست. چون..

چرا اینارو گفتم. به خودم اومدم و رومو اونور کردم

_بگذریم. اینا به تو ربطی نداره. اینا همش بهونه‌ست.

+میشه بشینی کنارم فقط یک لحظه؟ میشه مث بچگیمون که منو آروم میکردی و وقتی گریه میکردم بغلم میکردی، الان من بغلت کنم؟

بچگیمون..

_گریه نمیکنم.

نمیتونستم انکارش کنم. اشک هام سرازیر شده بودن و چشمام از شدت فشار قرمز.

دستمو گرفت

+لطفا سلین. بذار کمکت کنم. بذار یبار هم شده حس کنم بدردت خوردم.

#قشاع پارت 8#

کنارش نشستم. دستش رو دورم انداخت و منم سرمو روی شونش گذاشتم. دیگه جلوی خودم نمیگرفتم برای گریه نکردن. من الان توی اون نقطه امن خودمم. نقطه امنی که سالهاست دنبالشم.. الان خودش اومده سراغم.

گریه میکردم و موهامو نوازش می‌کرد. اون رفیقمه. من عاشقشم. ولی اون نه. اون عاشق رفیق صمیمی منه. عجیبه. خیلی خیلی عجیبه. همه‌ش عجیب و درهم برهمه

+ازین به بعد، هروقت نیاز داشتی گریه کنی، هروقت نیاز داشتی حرف بزنی،من هستم. باشه؟ من همیشه هستم. هرموقع که بهم نیاز داشته باشی.

_ترجیح میدم کاری کنم که ماری تو بغلت گریه کنه و تو آرومش کنی

و قه‌قه زدم زیر خنده.

از در اتاق فاصله ی زیادی نداشتم خداروشکر

+عه؟ الان نشونت میدم

میخواست بلند شه که سرعت گرفتم و بلند شدم و سمت در دویدم. از در رد شدم و توی حال میدویدم.

+وایسا بابا دختر جون میخوام چکار کنم مگه یه گشته دیگه

_گمشووووو

ماری رو جلوی خودم دیدم و سعی کردم اهم عوض کنم که اشکان از اونور داشت میومد

این پسر چجوری اینقد سریع مسیر رو عوض کرد!!!

پشتمو کردم به ماری که از اونور بدوم که از پشت یکی گرفتتم

_هوی تو چجوری اینقد سرعت داری مرتیکهههه. توی اعتراف اینقد سرعت داشتی الان طرف زنت بود

و خندیدم

+الان دقیقا چرا داشتم دنبالت میکردم؟_چون گفتم میخوام یکاری کنم عشقت...

+سکوت کن سلین بنظرم دیگه

_باشه بابا😂

"شما دوتا چی لغو میکنین دوتایی هااا"

_هیچی ماری جونم تو که میدونی ما دوتا احمقیم و حرفا و کارامون هم احمقانه‌ست

+هوی سلین. من احمقم؟

_نه پَ عمه ی من احمقه. تو احمقی دیگه.

+خدایا من از دست این دختر چکار کنم داره زیادی میره رو اعصابم دلمم نمیاد دست روش بلند کنم

_چه گو*ه خوریا میخوای دست رو من بلند کنی مرتیکه اسکل؟!

+شوخی کردم احمق

_هر هر خیلی بامزه و با نمک بود😑

 

 

این بخش هم تموم شد شرط پارت بعد لایکا بالای 15 تا