عشقی از کودکی پارت ۵ + نظرسنجی

Maryam Maryam Maryam · 1403/05/12 03:29 · خواندن 2 دقیقه

بشوت ادامه 

سلام بچه ها بریم  سراغ رمان

مرینت......

صبح بیدارشدم دیدم روی پای لوکا خوابیده بودم و لوکا تک همون حالت خوابش برده منم نخواستم بیدارش کنم پتو انداختم روش و رفتم صبحانه درست کنم که یهو یادم اومد که امروز تولد زویی هست عع چجوری به ویلا بکشونمش  وای (من بهت بگم ؟/تو کی هستی/من نویسنده داستانم/خب بگو / ببین چون امروز جمعه هست تو میتونی به بهونه بازی آخر هفتگی به ویلا بیاریش / والا ممنونم)

مرینت. لوکاااااااااا بیدار شو 

لوکا. مری ول کن بزار بخوابم

مرینت.  چی بزارم بخوابی امروز تولده زویی هستش

لوکا. چیییی یادم رفت بدو بریم صبحانه بخوریم کلی کار دارن

مرینت.  صبحانه درست کردن بریم بخوریم

لوکا. بریم

لوکا......

صبح مری منو بیدار و منم هی میگفتم بزار بخوابم که یهو گفت امروز تولده زویی هستش و من از جام پریدم و یادم اومد آدرین هم میخواد علاقشون به مری بگه صبحانه خوردم و رفتیم خرید و وسایل دیزاین ویلا رو گرفتیم و رفتیم ویلا دیزاین رو رنگ مورد علاقه زویی کردیم زرد که یادم اومد که انگشتر رو خونه جا گذاشتم و درجا ماشینو روشن کردم رفتم خونه انگشتر رو گرفتم رفتم ویلا و یواش یواش همه اومدن و منم از وری پرسیدم زویی چجوری میاد

مرینت. بهش لوکیشن رو دادم الان میاد بفرما اومد

لوکا. ک...ک.. ک....کجاست

مرینت. اونجاست 

لوکا. سلام زویی

زویی. سلام

لوکا. زیبا شدی چه لباس قشنگی 

زویی. ممنون دیروز با مرینت خریدیم .

 توهم خوش تیپ شدی

لوکا ‌. م...م‌...مرسی

مرینت.  سلام زویی  لوکاااا آدرین کو

لوکا.  اونجا نشسته 

مرینت. باشه

آدرین....

رفتم اونجایی که لوکا گفت فهمیدم تولد دوست مری هستش (چه زود پسر خاله شده. پسر خاله هم اینقدر زود پسر خاله نمیشه😂 جمله ی سنگینی بود کمرم درد گرفت😂😂🤣) گفتم برم پیش مری که یهو لوکا اومد پیشم

لوکا.  سلام آدرین

آدرین . سلام لوکا

لوکا. اون دخترو میبینی اونجا

آدرین.  آره

لوکا.  خب امشب تولد اونه و من میخام بهش پیشنهاد ازدواج بدم توهم بعد پیش نهاد من به مری بگو

آدرین. OK

موقع جشن

تولد تولد تولدت مبارک

زویی. وای سوپرایز شدم ممنون از همتون

لوکا................

۲۱۶۱ کارکتر

شرط ۲۰ لایک ۱۰ کام