برادر ناتنی🤍 part 2
ادامههههه
مرینت: دستش را روی باسنم گذاشت سری تر از بغلش اومدم پایین رفتم دوباره سر جام نشستم آدرین هم رو به روی من نشست و به من زل زد نمی دونم اون امروز چش شده بود ؟؟؟
آدرین: مرینت سری از بغلم اومد بیرون روی کاناپه نشست و منم روبه رویش نشستم و بهش زل زدم مرینت یک نیم تنه صورتی با یک شلوارک صورتی پوشیده بود و اون رون های سفیدش معلوم میشد .....
مرینت: من یک نیم تنه صورتی و یک شلوارک کوتاه صورتی پوشیده بودم باید این ها را عوض کنم آره!!!
مرینت: میخواستم برم اتاقم که مامان گفت ....
املی: بچه ها ( مرینت و آدرین) ما برای مدت چند ماه میریم خارج از کشور شما با خدمتکار ها و نگهبان ها توی خونه میمونید ..
آدرین: توی ذهن خود ...
خوبه این طوری راحت به مرینت نزدیک میشم 😈😈
مرینت: توی ذهن خود ....
این طوری خوبه میتونم با الکس وقت بگذرونم ❤️❤️
راوی💓
مرینت از روی کاناپه بلند شد و رفت اتاق خود که لباس های خود را عوض کند که یهو در باز شد و .....
این پارت تمام شد
شرط 30 کامنت و 20 لایک