صیغه اجباری 🍷🤍 10:𝖕𝖆𝖗𝖙
شرط پارت قبل کامل بشه رمز رو برمیدارم 😊🍒 به حساس ترین پارت های رمان رسیدیم 😍داغههه🥵
بابت رمز معذرت...،🍒❤️
به حساس ترین پارت های رمان رسیدیم 😍داغههه🥵
شب:
روی کاناپه لم داده بودم
نگران شده بودم ادرین برنگشته بود
M: الیا میشه تلفن رو بیاری
بعد زنگ های پشت سرهم که رد میکرد اخمو و عصبی روی مبل جا گرفتم
جواب دادن و گفتن خوبم براش مشکل بود یا حرف زدن با من..؟
از روی مبل بلند شدم و تصمیم گرفتم به اتاقش برم کنجکاو و سریع پله هارو یکی بدو بالا رفتم جلوی در ایستادم دستگیره در رو گرفتم
که الیا زود جلوی در ایستاد و هولم داد عقب
M: الیا داری چیکار میکنی.؟ برو کنار
دست هاشو کنار در باز کرد و در رو گرفت : نمیتونم ببخشید..
صدامو بالا بردم: الیا گفتم...
صدای پیچیده شدن کلید داخل فقل در بلند شد با عصبانیت از الیا فاصله گرفتم و کنار نرده ها ایستادم با دیدن ادرین خوشحال از پله ها پایین اومدم . مقابلش ایستادم
با دیدن موهای بهم ریخته و صورت غرق عرقش جا خوردم
کتشو روی دستام گذاشت
M: ادرین کجا بودی.. اتفاقی افتاده..؟
A: سرکار قراره اتفاق خاصی بیوفته..؟
بیخیال و از کنارم رد شد به راه رفتنش نگاه میکردم تعادل نداشت و چند باری نزدیک بود بیوفته
نگران پشت سرش از پله ها بالا رفتم
با دیدن الیا که جلوی در ایستاده بود با تعجب برگشت سمت من با لحن تهدید گفت : میخواستی بری اتاق من..؟
آروم و با لحن جدی گفت: الیا برو کنار
الیا بعد ی چشم از جلوی در کنار میره و به طبقه پایین میره
ادرین در رو باز کرد و وارد اتاق شد پشت سرش رفتم و در رو بستم و به در تکیه دادم
M: عیبی داره مثلا شریک زندگیتم
انگشتش رو مقابلم بالا برد: این دومین اشتباهیه که امروز کردی.
با تعجب بهش نگاه کردم که با دستش شونش رو محکم گرفت و از درد اهی کشید
بیخیال به کاری که کرد ل زدم: دو اشتباه...رفتن به اتاقت از کی اشتباه حساب میشه
A: از همین الان..
عصبانیت جای تعجب رو گرفت : اونوقت اشتباه دومی چیه.؟
A: قرار بود از اتاقت بیرون نیای
خشکم زد نکنه منو دیده بود و به روش نیورده بود
سرمو پایین انداختم:معذرت میخوام کنجکاو شدم...
روی تخت دراز کشید نیم رخ نگاهی بهم انداخت
A: کاری داری..؟
آروم بهش نزدیک شدم : مهمونات رو شناختم..!
آبروی بالا انداخت و نیم خیز شد: خب.؟
M: استادم بود...خواستم بگم اجازه بده برم دانشگاه..
اخماش تو هم رفت با حالتی که تاحالا باهاش روبه رو نشده بودم لب زد : نه اجازه نمیدم
M: ادرین لطفا اجازه بده برم دانشگاه میخوام درس هامو ادامه بدم چند ماه بیشتر نمونده
A: گفتم ن اگه حرفات تموم شد برو بیرون
بلند شد و روبه روی اینه ایستاد پیراهن زیر کتش رو در آورد چند قدم بهش نزدیک شدم
M: کجا بودی..؟
نفس عصبانی گرفت و با خشم مقابلم ایستاد و صداش رو بالا برد: ببینم تو فکر میکنی من کجا بودم هان..؟
اشک داخل چشمام حلقه زد: هر جایی جز سرکار..
با سیلی که به صورتم زد زبونم مکث کرد و اشکام سرازیر شد
A:تکرار کن ببینم..
چند قدمی عقب رفتم و خودمو به میز تکیه دادم و اشک هامو پاک کردم : زخم های روی کمرت چی رد ناخن هارو که دیدم... پارتی بودی مگه نه
جلو اومد و شونه هامو داخل دشتس فشرد و لحنشو آروم کرد : ن نبودم
M: من احمق نیستم
چونمو با دستش گرفت : به توچه..مگه بهت نگفتم پاتو تو کفش من نکن یادت باشه تو صیغه ای قرار هم نیست بمونی..الان هم روی مغز من راه نرو..برو روی تخت..
عه باحال شد که..❤️
بابت رمز هم معذرت ..
شرط:
۵۵...❤️
۷۰...💬
شرط رو کم کردم 😍 از قرار معلوم منحرفیه پارت بعد 💛✨