خیانتی به نام عشق p3
سلاممم پارت داغ اوردم براتون
حمایتا بیشتر بشه 🤌💜
من و املیا این رمان رو نوشتیم 🗣👍
دختر خالم بود
اشک تو چشمام حلقه زده بود ای کاش ادرین می بود .
اصلا حوصله ی دختر خالمو نداشتم گوشیمو خاموش کردم و تو کیفم گذاشتم .
بلافاصله پیامکی برام اومد نا امید که شاید دخترخالم باشه به گوشیم نگاه کردم .
و امید همون لحظه بهم روی اورد و در اوج غم با یک پیام کوچیک از طرف نینو پریدم هوا
_ خانم چیزی شده ؟
+ اوه نه ببخشید
لبخندی از روی مهربانی زد
نینو تو پیامش گفت ادرین قبولم کرده و گفتهدست از پا خطا کنم یا سوالاتی که بهم مربوط نیست بپرسم .
نظرشو پس میگیره و بعد شماره ی ادرینو بهم داد .
خدارو شکر کردم و کمی بعد ادرین پیامی داد :
سلام مرینت امیدوارم نینو همه چیزو بهت گفته باشه .
دخالت نکن .
سوالاتی که بهت مربوط نیست نپرس
خطا نکن
از حرفام پیش روی کن
بهم الکی نگو باید همه چیز رو بدونم .
اگه مواقفت میکنی من اوکیم .
لبخندی رضایت بخش زدم و در اوج خوشحالی و هیجان دکتر صدام کرد
_ خانم حال مادرتون بسیار وخیم هست و درمانش خیلی سخته حتی شاید غیر قابل درمانه . ما تلاشمون رو میکنیم اما به شما اطمینانی نمیدم
همان لحظه مرینت با شنیدن این حرف ها از حال رفت و کف زمین افتاد .
پرستارا گوشیش رو گرفتن و به اخرین پیامکش زنگ زدن که ادرین بود .
_ الو مرینت ....
+ .....
پایان عشقااا🤌💜
ببخشید دیر شد
شرط : ۴۰ کامنت 🗣