صیغه اجباری 🍷🤍❹:𝖕𝖆𝖗𝖙
اومدم با پارت ❹ از حمایت ها راضیم لطفا کم نشن 😍❤️.
از این به بعد هر 5 لایک دو خط به 3000 کاراکتر اضافه میشه 🔥💙
و هر 10 کامنت هم 3 خط💙💙
لایک زیاد پارت طولانی ❤️😍❤️
_ مرینت...مرینت پاشو دیگه
_ بیدارم
چشمامو باز کردم و اروم از روی صندلی بلند شدم
به ساعت نگاه کردم 7:30 شب بود.
از اتاق بیرون اومدم و متوجه گشنگیم شدم
دستی لای موهام کشیدم و مرتبشون کردم و وارد آشپزخونه شدم ی چیزی سرهم کردم و خوردم
تو اوج خیالم بودم که اتفاقات صبح تو سرم مرور شد
بغض راه گلوم رو بست
صدای زنگ گوشیم از اتاق بلند شد با سرعت از پله ها بالا رفتم و گوشیم رو از روی میز برداشتم با دیدن شماره
تمام تعجبم برای اینکه کی میتونه باشه ریخت
طرف ادرین بود
چه پررو هم هست
_ زنگ زدی مزاحم شی.؟
ادرین : بعد اینکه خطبه خونده بشه دیگه اینجوری باهام حرف نمیزنی...یعنی جرعت حرف زدن نداری
_ عه واقعا..حالا برای چی زنگ زدی
ادرین: فردا نمیری دانشگاه سر ساعت 7 باید بریم محضر
_ چی داری میگی..اصلا چرا باید به حرفت گوش بدم هان فعلا که برده ی جنسیت نشدم
ادرین: همینی که شنیدی..بعدشم بنظرت چند ساعت تا برده شدن فاصله داری.؟
_ من میرم دانشگاه بع...
ادرین: قرار محضر گذاشتم باید بیای
بیب بیب بیب
قطع کرد چه پرو از قصد زمان محضر رو با دانشگاه یکی کرد که نتونم برم سرمو بالا گرفتم و به سفق نگاه کردم و دوباره سرجاش ثابت با تعجب به مامانم که وسط در ایستاده بود نگاه کردم و دست پاچه گفتم: از کی اینجا بودی
سابین: کا مکالمه رو شنیدم
با حرص : مامان
سابین: شوخی کردم ...
چند قدمی جلو اومد و دستمالی که باهاش شیشه ها رو تمیز میکرد گذاشت روی میز و ادامه داد : ولی طرز فکرت اشتباهه کی گفته تو قراره برده جنسیش باشه
حرفمو تیکه تیکه گفتم
_ خود..گابریل اگرست..گفت ..پسرش..به..تمکین..ی دختر...نیاز..داره.. متوجه شدین
صورتشو مخالف تکون داد: از کجا معلوم ادرین دوست نداشته باشه.
_ من باهاش سرکار دارم
سابین: پس شاید تو ازش خوشت بیاد
خنده ای کرد که با خجالت سرمو پایین آوردم
_ اصلانم اینطور نیست
بهم نزدیک شد و لوپمو سفت کشید و از اتاق خارج دستم روی لپم لبخند زدم
***
داخل ماشین منتظرم نشسته بود
بیخیال هرچی بشه بشه من که نمیتونم الان مخالفت کنم باید روز خواستگاری مخالفت میکردم تا به این روز نیوفتم
در ماشین رو باز کردم و کنارش نشستم لبخندی از روی هوس تحویلم داد و ماشین رو روشن کرد و راه افتاد
بعد 15 میم به محضر رسیدیم
از ماشین پیاده شدیم مستقیم به سمت محلی رفت که قرار بود خطبه خونده بشه
ولی من هنوز پشیمون بودم از اینکه قبول کردم به این صیغه تن بدم فقط بخاطر اینکه پدرم پول زیادی به گابریل بدهکار بود
به خودم اومدم و راه افتادم
***
روی صندلی نشسته بود اشاره کرد کنارش بشینم با حرص کنارش نشستم
عاقد: (عقد نیستا نمیدونم بهش چی میکن) پس صیغه ی موقت و 3 ساله درسته
ادرین: بله
عاقد برگه ای رو برگه ای رو جلوم گذاشت برش داشتم و خوندم و بعد امضا کردم محتویات روی برگه نشون میداد ادرین اجازه تغییر تاریخ صیغه ی موقت داشت و اینکه اجازه ندارم خانوادم رو ببینم
***
با ریموت درو باز کرد و با ماشین وارد حیاط بزرگ ویلا شد
پشت سرش از ماشین پیاده شدم و دنبالش وارد ویلا شدم
حرصم گرفته بود این همه پول داشتی چرا زمان بیشتری به پدرم ندادی
وارد ویلا شد و روی کتشو درآورد و انداخت روی کاناپه کراواتشو سست کرد و خودشم نشست روی کاناپه
نیمرخی نگام کرد
_ الان مثلاً چته لم دادی تکونم نمیخوری
به سمتش رفتم و مقابلش ایستادم : هیچی فقط داشتم به این فکر میکردم که توکه اینقدر مایه داری چرا وقت بیشتری به پدرم ندادی
دستمو گرفت و به سمت خودش کشوند تعادلمو از دست دادم و افتادم روی پاهاش....
_ ادرین ولم کن
نفسشو روی گردنم حس میکردم دستش زیر سینه هام بود
ادرین: نه دیگه نشد قرارمون چی بود..؟
_ هرچی تو بگی فقط بهم فرصت بده
دستشو از زیر سینه هام بالا آورد و سینه هامو تو دستم گرفت و فشار داد نالیدم : خواهش میکنم
ولم کرد : خیلی خب فرصت میدم ...الانم برو لباست رو عوض کن
چشمی گفتم و وارد یکی از اتاق ها شدم که چیدمانش سلیقم بود مطمئن شدم قرار نیست بیاد سعی کردم زید لباسمو باز کنم ولی نشد
بعد کلی تلاش به این نتیجه رسیدم که نمیتونم
در اتاق رو باز کردم و به سمت کاناپه رفتم روی کاناپه دراز کشیده بود و چشماش رو بسته بود تم سرفه ای کردم که چشماش باز شد
ادرین : چیزی شده
به تته پته افتادم : نمی نمیشه نمیتونم زیپ لباسم رو باز کنم
پوزخندی زد و
از روی کاناپه بلند شد پشت سرم رفت و زیپ لباسم رو باز کرد
و گازی از لاله ی گوش گرفت
***
با صدای ی زن روی تخت بلند شدم لباس خوابم رو با ی کراپ صورتی و شلوار واید لگ پوشیدم و جیگ و منگ از اتاق خارج شدم
_ نه عزیزم معلومع که نه من عاشقتم کی گفته بخاطر پول میخوامت
از بالای پله ها نگاهش بهش انداختم جوری با ناز عشوه با آدرین حرف میزد انگاری زنشه
تا چشمش به من افتاد بلند شد بهم اشاره کرد: ادرین این دختره دیگه کیه
ادرین بهم نگاهش انداخت و از روی کاناپه بلند شد
ادرین : اه یادم رفت معرفی کنم ایشون مرینت هستن خواهرم مرینت ایشون دوست دخترم هستش
_ یعنی چی من خواهرتم منکه خواهرت نیستم
دختره: مثل اینکه تازه بیدار شدین گیجین
_ ن گیج نیستم من زنشم ن خواهرش
نگاهی به ادرین انداختم که یا تهدید نگام میکرد
دختره: ادرین این چی میگه تو زن داری..؟
ادرین با خنده جوابشو داد : نه بابا همونطور که گفتی گیجه میبینی که تازه بیدار شده
_ نخیرشم اسمم داخل شناسنامت هست بهش نشون بده
ادرین:. مرینت برگرد تو اتاقت
دختره: خب ادرین اگه دروغ میگه شناسنامتو نشونو بده
دختره بعد اینکه متوجه شد ادرین دروغ میگه با حرص رفت
نفس عمیقی کشیدم و نگاهم و به ادرین دادم
با صورت عصیانیش تند دنبالم اومد فرار کردم و به غلط کردن افتادم
وارد اتاقم شدم و سعی کردم درو ببندم ولی پاشو لای در کرد و وارد اتاق شد و اون درو بست
ادرین: الان حالیت میکنم حتی اگه دروغ گفتم باید تایید کنی چه برسه به راست
_ غلط کردم
ادرین: الان که ابرومو بردی و ی ابن روش به غلط کردن افتادی ارهههههه
پایان پارت
پارت بعد منحرفیه 😍😍
6600 کاراکتر ❤️
طولانی دادم و شرط : 40 لایک و ۷۰ کامنت
💛💛💛❤️❤️❤️🤍🤍🤍💙💙💙💜💜💜🖤🖤🖤
مثل پارت قبل حمایت شه 💥🎊
بای تا پارت بعد