دلبر فسقلی ارباب ❤️ part 7 + خبر 📃
سلام ادامه مطلب
آهو: ارباب آهورا آومد سمت گفت....
آهورا: بریم کوچولوی خوشکلم ...
آهو: نه نه بابا ترو خدا منو به ارباب آهورا نده من از ارباب خیلی کوچکترم من خیلی از ارباب میترسم ترو خدااااا 😭 بابای آهو: عه دخترم چرا گریه میکنی از ارباب نترس اون خیلی مرد خوبیه و از تو مراقبت میکنه ....
آهورا: منم آهو را در بغلم کرفتم و از اون خونه آمدم بیرون آهو داشت عین یک ابر بهاری گریه میکرد منم گفتم ..
آهورا: گریه نکن کوچولوم تو الان مال منی دیگه نمی زارم ازم جدا شی ...
آهو: ترو خدا ولم کنین من نمی خوام کنار شما باشم لطفا
آهورا: آهو دیگه داشت خیلی خواهش میکرد منم یک جا وایستادم بهش نگاه کردم توی بغل عین یک گربه کوچولو بود آروم آروم لبم رو به لبش نزدیک کردم و لباش رو بوسیدم آهو خیلی داشت تقلا میکرد که لبامو از لباش جدا کنم ولی من لباشو خیلی دوست داشتم من آهو را میخواستم میخواستم مال من باشه وقتی لبام رو از لباش جدا کردم دیدم داره با آستین لباس خود لباش رو پاک میکنه منم دوباره سرم رو جلو بردم یک لیسی به لباش زدم بعد تک خند ای کردم دوباره راه خونه را به پیش گرفتم ..
آهو: ارباب یک جا وایستاد به من نگاه کرد و لبامو بوسید داشت حالم ازش به هم میخورد آخه من کجا این کجا من که حتا توی بغلش عین یک گربه میام ....
آهورا: وقتی که به خونه رسیدم دیدم همه توی حال نشستین منم رفتم که بابام گفت ...
بابای آهورا: آهورا این بچه کیه با خودت آوردید حالا چرا بغل توعه ؟؟؟،،،
تمام شد ❤️
خبر 📃📃
حالا بپر به خبر نه نه یه دفه روی خبر نپری که کمر خبر بیچاره رو بشکنی 😂😂😂 آروم آروم برو
خوب بچه ها شما فکر میکنید که من ثنا ام ولی من ثنا نیستم من دوستشم اسمم هم سولمازه ثنا داره دیگه کم کم میره به فناااا😢😢 ( خدا نکنه) ثنا الان توی کما است و من به جاش توی همه وبلاگ هاش فعالیت میکنم من نمی خواستم که از رومان های که از ثنا است توی این وبلاگ هیچ پارتی بدم هم به شرط رسیده بود هن یک ایده به زهنم رسید حالا شما شرط رومان برادر ناتنی را کامل کنید اونو هم میدم همین دیگه همین خبر بود 📃📃
شرط پارت بعدی 80 کامنت و 40 لایک
بایییی❤️👋❤️👋❤️👋