گوربای من پارت 11
ادامههه
با هر بدبختی ای بود تا موقعی که اون مردا برن همون گوشه موندیم
کلا به غلط کردن افتاده بودم که تصمیم گرفتم بالاخره بعد یه سال بیام تو پارک قدم بزنم 🗿
بعد ازینکه رفتن ری خودشو زد به اون راهو بهم گف : کاری نداریو خواست درره که از گوشش گرفتم نشوندمش رو نیمکت
گفتم : چرا جناب فیلیکس خیلیم کارت دارم یه ساعت تو اون گوشه موندم چون چن نفر افتاده بودن دنبالت
خواستیم خیر سرمون بیایم هوا بخوریم 🤡
ری : باش باش بهت میگم راستیتش من یبار تویه شرط بندی باختم و خب ازونموقع این پدسگا افتادن دنبالم
همینقدرشو میتونم بت بگم دیه ببخشید
لپمو باد کردمو گفتم : باش نگوو به منچه ایششش اصن من قهلممم
گف : پرنسس خانومممم قهر نکننن دیههه
گفتم : نمخوامممم و لپمو بیشتر باد کردم
که یهو ری لپمو کشیددو گف : عهههه لوس نشووو بچه جونننن
گفتم : ایییی .... ایی ... باش باش ... تسلیممم
گف : خوبه و اروم خندید
+ : وایییی این بشرم عین فیلیکس کیوتههه نههه.. من به فیلیکس خیانت نمیکنممم...... هنوزم فیلیکس کیوت ترههه ...
سرمو تکون دادم تا این افکار سم از سرم خارج شه
ری خواست یچیزی بگه که یهو تلفنم زنگ خورد لیسا بود
جوابشو دادمو گفتم : به به لیساا خانوم بالاخره یه یادیم از ما کردییی با دوسپسرت خوش میگذره
گف : تیکههه ننداز دیهه بهت نمیگم براچی زنگ زدماااا
گفتم : باش بابا بگو چی میخواییی ؟!!!
گف : قراره به مناسبت بعد 17 سال دوس پسر دار شدنم یه پارتی بگیرم حتما با همراه بیا تم پارتیم لباس کیوتهه میتونه هر رنگی باشههه
گفتم : اوک خونه خودتون بیام کی... ساعت چند ...
گف : نه یه ویلا اجاره کردم یکشنبه بعد مدرسه ساعت 7 تا 11 حتما بیایاااا
گفتم : باش میامممم
+ : یسسسس بالاخره یکی پارتی گرففففت با فیلیکس میرمممم برممم لباس بگیرممم
از ری خدافظی کردمو رفتم خونه منتظر شدم تا مامانم بره سر کار و بعدش با فیلیکس رفتم بازار تا هردوتامونن لباس کیوتت بگیریممم
تیکه ی اضافه :
مایا منتظر برای رفتن مامانش
مامان من میخوام برم بازار لیسا یه جشن گرفته میخوام لباس بگیرم
مامان مایا : باشه عزیزم فقط وایسا من برم بعد
2 ساعت بعد
مایا :مامان نمیخوای برییی
مامان مایا : باش باش رفتم
فیلیکس ازونور که هنوز در خواب ناز به سر میبردد 😂
تاماممممم
بالاخره از گشادی دراومدم لیلیلیلیییی