رمان [آغاز سرنوشت جدید🌚] پارت 𝟒
شرط نمیزارم تا ببینم چقد حمایت میکنید!💔🥲
داری رد میشی یه لایک بکن جون من❤️🩹
سلام بچه هااا چطورید!!
بعد یه هفته صبح ساعت ۷ و نیم قراره بخونیم : باز آمد بوی ماه مدرسه🦦🥲
از حمایتا راضی نیستم لیاقت این رمان بیشتره ها!!!
بریم برای پارت 𝟒 رمان:
.
.
بعد چهار دقیقه بالاخره جوابمو داد :
_ واقعااااا؟ واییی باورم نمیشه !! از خوشحالی پر در میارم الان😃💥
+بله بله😐😂
_ میگم همین امروز قرار بزاریم برای اولین بار همو ببینیم؟!
+ همین امروز؟!!
_ بله ناخدااا
+ نمیشنوم صداتونووو؟؟؟؟
_ بله ناخداااااا
+انگار زیادی باب اسفنجی نگاه کردی نه؟!😂
_ آره آره خیلی نگا کردم خیلیی هم دوسش داشتم و دارم🌝😉😂
+ مهیاررر ۲۲ سالته باب اسفنجی میبینی هنوز؟!
_ اهوم مگه چی میشه؟!
+ هیچی سن فقط یه عدده ، کودک درونت هم فعاله انگار!!
_ آره، میگم ساعت ۵ بیام دنبالت؟
+ وایسا به مامانم بگم بعد
+ ماماننن؟
_ جانمم
+ با مهیار ساعت ۵ برم بیرون؟
_ اوم....
+ خواهش میکنمم🤕🥺
_ باشه قبول ولی بغل و اینا ممنوعه فعلا!
+ باشه🙄
رفتم و زود به مهیار پیام دادم:
+ مهیار، مامانم گذاشت بریم بیرون ولی با یه شرط!
_ چه شرطی؟
+ مامانم گفت فعلا بغل و اینا ممنوعه
_ باشه🤕
فعلا که ساعت ۱ بود و من برای ۴ ساعت دیگه خیلی منتظز بودم!💓 بالاخره قرار بود بعد دو ماه رابطه از نزدیک ببینمش همینجوری که تو تخت دراز کشیده بودم گوشی رو باز کردم که دیدم مهیار پیام داده :
_راستی لنا شمارتو و آدرس خونتون رو بده بیام دنبالت🥴
+ این شمارم ....... 09 اینم آدرس خونمون : شهرک .... خیابان ..... نبش .... و ..... پلاک .. منتظرتم🫀
_ مرسی میبینمت💞
گوشی رو گذاشتم زمین و از فکر و خیال زیاد خوابم برد⛓
با صدای مامانم که میگفت پاشو بیا نهار بیدار شدم و دیدم ساعت دو و نیمه!
رفتم نهار خوشمزه ی مامان پز رو خوردم و برگشتم تو اتاقم تا یه استایل خوب انتخاب کنم واسه خودم!
استایل گنگ بزنم یا کیوت طور؟
بله میام یه استایل ..... میزنم❤️🔥
کاتتتت🎬
2030 کاراکتر😃 طولانی بوداااا
بچه ها شرط نمیزارم تا حمایتا ببینم چقدره واقعا!
تا پست بعدی خدا نگهداررر😙